تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword چکیده از جمله مباحثی که سا
مرجع ترجمه و نشر علوم مهندسی صنایع شامل مقالات ترجمه شده و فارسی، کتاب‌ها، نرم‌افزارها، پاورپوینت، پرسشنامه‌های استاندارد، معرفی کتاب‌های مدیریت و مهندسی صنایع، ...
تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword چکیده از جمله مباحثی که سا
ساعت | بازدید : 199 | نویسنده : فایل کده | ( نظرات )
تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword

تبیین فلسفی – قرآنی ولایت فقیهword

چکیده

از جمله مباحثی که سال­های متمادی فکر علمای شیعی را به خود مشغول کرده، پرسش از رهبری جامعه در دوران غیبت معصومین است. به دیگر سخن، در دوران غیبت دوازدهمین امام معصوم، علمای شیعی با این مشکل مواجه شدند که چه کسی باید در زمان غیبت، زعامت حکومت را در دست بگیرد؟ در این نوشتار با تجزیۀ این مشکل به مسأله­های متعدد، نشان دادیم که اگر مسأله را به صورت «بدون توجه به این­که خداوند برای زمان غیبت دستوری داده یا نه، چه کسی باید در مسند حکومت قرار گیرد؟» طرح نماییم، فلسفۀ سیاسی اسلامی متکفل پاسخ به آن خواهد بود. برای پاسخ به این مسأله، با اشاره به اقسام چهارگانۀ موجودات[1]، نشان دادیم که انسان موجود ناقصی است که برای تکامل نیازمند ولیّ می­باشد. از سوی دیگر، مشخص شد که جامعه هم دارای وجود حقیقی است و چون این وجود هم ناقص می­باشد، بنابراین باید در رأس حکومت شخص راه­بلدی قرار گیرد تا انسان­ها را هم در بُعد فردی و هم در بُعد اجتماعی تکامل دهد. همچنین با تحلیل ابعاد وجود انسان دریافتیم که انسان دارای سه مرتبۀ عقل، خیال و ظاهر است و از آن­جایی که فقه اصغر، فقه اوسط و فقه اکبر متکفل رشد هر یک از این نشئات هستند، در نتیجه سرپرست جامعه باید این سه نوع فقاهت را دربرداشته باشد. در ادامۀ این پژوهش آشکار شد که مشروعیت ولی فقیه، مشروعیت الهی است و ولی فقیه موظف به القای عقاید مستحکم و اخلاق حسنه به جامعه، اجرای احکام الهی، محافظت از حیات انسان­ها و بهبود معیشت افراد جامعه می­باشد. البته ولی فقیه برای اجرای صحیح این وظایف علاوه بر فقاهت باید دارای چهار ویژگی 1. عمل­کنندۀ به قوانین الهی، 2. قدرت مدیریت جامعه، 3. قدرت توجیه و اقناع مردم و 4. ارجاع جزئیات به کلیات باشد. در پایان این تحقیق نشان داده شد که ولی فقیه با ویژگی­هایی که برای وی برشمردیم، شدیدترین وجود را نسبت به افراد جامعه دارد.

کلمات کلیدی: ولایت، فقیه، فلسفۀ سیاسی اسلامی.

فهرست مطالب

عنوان صفحه

 مقدمه ......................................... 1

طرح مسأله ..................................... 3

پیشینۀ تاریخی بحث ............................... 5

ضرورت مسأله ................................... 6

 فصل اول: کليات

1-1. «رهبری جامعه در دوران غیبت»؛ مسأله­ای فقهی، کلامی یا فلسفی ........................................... 8

1-1-1. دیدگاه­ها ....................... 8

1-1-2. تعاریف فقه سیاسی، کلام سیاسی و فلسفۀ سیاسی 11

1-1-2-1. فقه سیاسی اسلامی ........... 11

1-1-2-2. کلام سیاسی اسلامی ........... 12

1-1-2-3. فلسفۀ سیاسی اسلامی .......... 12

1-1-3. تجزیۀ مسأله ...................... 17

1-1-4. نتیجه­گیری ...................... 18

1–2. مبادی تصوری ............................... 20

1–2–1. مقدمه ........................... 20

1–2–2. بررسی معنای ولایت ................ 20

1–2–3. اطلاق فقیه ....................... 26

1–2–4. تبیین فلسفی ..................... 27

 فصل دوم: برهان فلسفی – قرآنی ولایت فقیه

2-1. مقدمه .................................... 29

2-2. برهان فلسفی اثبات ولایت فقیه .............. 29

2-2-1. بخش اول: اثبات نیازمند بودن جامعه به سرپرست 29

2-2-1-1. اقسام چهارگانۀ موجود ........... 30

2-2-1-2. بحث قرآنی ....................... 37

2-2-1-3. نیاز جامعه به ولیّ و سرپرست ..... 38

2-2-1-4. اصالت فرد، جامعه و یا هر دو .... 42

2-2-1-5. بحث از اصالت جامعه؛ مسأله­ای فلسفی 43

2-2-1-6. ترکیب جامعه .................... 43

2-2-1-7. ادلۀ اصالت جامعه ............... 46

2-2-1-8. بحث قرآنی ....................... 57

2-2-1-9. جمع­بندی ......................... 60

2-2-2. بخش دوم: اثبات فقاهت سرپرست جامعه .... 62

2-2-2-1. مراتب وجودی انسان .............. 64

2-2-2-2. بحث قرآنی ....................... 68

2-3. برتری برهان مذکور نسبت به استدلال نظم اجتماعی 71

 فصل سوم: لوازم و نتایج تبیین فلسفی ولایت فقیه

3-1. مقدمه .................................... 75

3-2. مشروعیت .................................. 75

3-2-1. تعریف مشروعیت ....................... 76

3-2-2. تعریف مقبولیت ....................... 77

3-2-3. تشکیل حکومت ......................... 77

3-2-4. تعیین محل نزاع ....................... 78

3-2-5. مشروعیت حکومت ولایت فقیه ............. 80

3-3. وظایف و رسالت ولیّ فقیه ................... 85

3-4. ویژگی­های ولیّ فقیه ........................ 90

3-4-1. حکیم الهی و عالم ربانی ................ 90

3-4-2. قدرت مدیریت جامعه ................... 93

3-4-3. قدرت بر توجیه و اقناع مردم .......... 94

3-4-4. ارجاع جزئیات به کلیات ............... 94

3-5. جایگاه ولیّ فقیه در نظام هستی ............. 97

3-5-1. اصالت وجود ..................... 97

3-5-2. تشکیک در وجود .................. 97

3-5-3. حرکت جوهری ..................... 99

نتیجه­گیری ..................................... 102

منابع و مآخذ .................................. 108

مقدمه

تاریخ صدر اسلام صحنۀ به ظهور رسیدن اسلام در تمام شؤون زندگی افراد جامعه بود. به دیگر سخن، در آن دوران بدیهی بود که دین برای هدایت و تکمیل انسان­ها نازل شده و چون زندگی شخصی افراد از زندگی اجتماعی‌شان جدا و مجزا نیست (بلکه در هم تنیده و پیوسته است)، باید دین علاوه بر مملکت وجودی افراد، بر جامعه نیز حکومت کند. به همین دلیل انصار و یاران پیامبر خاتم (ص) با جانِ دل حکومت رسول اعظم (ص) را پذیرفتند تا بدین وسیله تمام ابعاد وجودی آنان در صراط مستقیم هدایت و تکمیل گردد.

اما پس از شهادت حضرت محمد (ص)، جامعه به دست مصداق واقعی خلیفه الله؛ یعنی امیرالمومنین علی (ع) داده نشد و در نتیجه جامعه به سمت قهقرا و تکامل حیوانی و شهوانی پیش رفت، به طوری که حکومت پنج سالۀ امیرالمومنین (ع) نتوانست جهالتی که بیست و پنج سال بر پیکرۀ جامعۀ اسلامی القاء شده بود را جبران کند و در نتیجه جامعۀ اسلامی از گوهر دینِ اسلام فاصله گرفت و به پوستی کهنه و ژنده بسنده کرد. حتی در زمان‌هایی حاکمان فاسق و فاسدی همچون معاویه و یزید بر تخت کرسی حکومت نشستند و آن شد که نباید می‌شد.

چنین تجربۀ تلخ و عبرت‌آموزی مُهر تأییدی است بر تمام ادله و براهین عالمان شیعه مبنی بر حکومت امام معصوم، که هم در شناخت احکام دین از خطا مصون است و هم در اجرای آن‌ها. عالمان شیعه مصداق چنین امام معصومی را امیرالمومنین علی (ع) و یازده فرزند او می‌دانند.

با توجه به مطالب پیش گفته، مشخص می­شود عالمان شیعه بر این باورند که حکومت باید در دستان مقام نبوت قرار گیرد و در زمان فقدان چنین جایگاهی، حاکم جامعه باید امام معصومی باشد که از علم لدنی برخوردار است. این مسأله مورد اتفاق تمام فقها، متکلمان، فلاسفه و عرفای شیعه قرار دارد. البته برخی محققین شیعی که شمارشان به انگشتان دست هم نمی­رسد، معتقدند که حکومت از آنِ مقام نبوت و امامت نیست. اینان بیان می­دارند که تاریخ صدر اسلام نشان­دهندۀ ولایت نبی و امام بر جامعه نیست؛ بلکه نمایانگر این مطلب است که مردم چون می­دانستند بهترین شخص برای حکومت جامعه پیامبر اعظم (ص) می­باشند، وی را به عنوان حاکم جامعه برگزیدند و این انتخاب نه از روی مقام نبوت ایشان، بلکه از جهت دانایی ایشان در علم کشورداری بود. با توجه به این دیدگاه، ممکن است شخصی پیامبر باشد اما از آیین کشورداری مطلع نباشد، در نتیجه مردم نباید وی را به عنوان حاکم انتخاب کنند: «تنها در یک فرصت­های خاصی هنگامی که مردمِ سرزمینی به حد رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی رسیده‌اند و تشخیص می‌دهند که پیامبر و امام علاوه بر رهبری دینی، رهبری سیاسی و آیین کشورداری را نیز بهتر و شایسته‌تر از دیگران از عهده برمی‌آیند و هیچ‌کس جز ایشان بر جزئیات امور و رویدادهای روزمرۀ شهروندان بهتر و بیشتر واقف نیست و از سوی دیگر، کسی مانند ایشان از هوا و هوس و خواسته‌های فردی و انگیزه‌های خودکامگی مبرا و بر کنار نیست و آنانند که خود شاهین مجسم عدالتند و خلق را به سوی آن می‌خوانند. بدین جهت عقل عملی این گونه جامعه پیشرفته‌ای را به انتخاب اصلح و احسن رهنمون می‌سازد. ... [بنابراین] نبوت و امامت اصولاً با هر نوع از انواع حکومت‌ها و رهبری‌های سیاسی متفاوت است و در عناصر تحلیلی نبوت و امامت به کوچک‌ترین چیزی که بتوان سیاست را از آن استخراج و استنباط نمود، برخورد نمی‌شود.»[2].

همان­گونه که به آن اشاره شد، تمام عالمان شیعی به جز تعداد انگشت شماری با استفاده از براهین مستحکم عقلی و ادلۀ قطعی نقلی بر این عقیده­اند که ولایت بر جامعه از آنِ مقام نبوت و امامت است و قطعاً یکی از شؤون ولایت پیامبران و ائمه معصوم (ع)، ولایت بر جامعه و حکومت بر آن خواهد بود: «منصب سومی که پیغمبر اکرم رسماً داشت و هم به او تفویض شده بود به نصّ قرآن و هم عملاً عهده­دار آن بود، همین ریاست عامّه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود، مدیر اجتماع مسلمین بود. گفته­اند آیۀ «اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم» ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست؛ هر فرمانی که به شما می­دهد بپذیرید. ... خدا به او اختیار چنین رهبری داده و این حق را به او واگذار کرده است.»[3].

اما سوال مهمی که در پیش روی تمام این علما قرار گرفت، این است که در صورت فقدان نبی و امام (که هر دو از عصمت و علم لدنی برخوردار بودند) چه کسی باید عهده­دار رهبری جامعه قرار گیرد. به دیگر سخن، در تفکر شیعی امام دوازدهم به دلایل کثیری از دیدگان مردم غایب شد و جامعه وارد دوران جدیدی به نام عصر غیبت شد. بنابراین باید علمای شیعی که براین باور بودند که در حضور معصومین، آنان باید بر حکومت ریاست کنند، با این سوال مواجه شدند که در دوران غیبت چه کسی باید رهبری جامعه را در دست گیرد؟ آیا باید حکومت را به دست نااهلان سپرد تا بر مرکب جهل بتازند و جامعه را به سوی قهقرا بکشانند و یا باید شخصی که تالی تلو امام معصوم است، حکومت را در دست گیرد؟

طرح مسأله

اما قبل از پاسخ­گویی به این مسأله باید مشخص نمود که مسألۀ «در صورت فقدان نبی و امام در جامعه، چه کسی باید حکومت را در دست بگیرد؟» باید در کدامیک از حوزه­های علوم اسلامی بدان پاسخ داد. بنابراین اولین سوالی که باید در این جستار به آن پاسخ داد، این مسأله است که «بحث از رهبری جامعه در زمان غیبت در کدام حوزه از علوم اسلامی باید طرح شود؟». به عبارت دیگر، «آیا بحث از رهبری جامعه در صورت فقدان نبی و امام، یک بحث کلامی است و یا فقهی؟». هیچ کس تاکنون این مسأله را از این حالت ثنایی خارج نکرده و بنابراین عده­ای از علما براین باور بودند که این مسأله فقهی است و برخی دیگر قائل به کلامی بودن این مسأله هستند[4].

اما سوالی که برای اولین بار در این حوزه درصدد طرح و پاسخ­گویی بدان هستیم، همان سؤال فوق است که شق سومی بدان اضافه شده است. به تعبیر دیگر، اولین سوالی که در این جستار به دنبال پاسخ­گویی بدان هستیم، این است که «آیا بحث از رهبری جامعه در دوران غیبت یک بحث فقهی است یا کلامی و یا فلسفی؟». یعنی آیا مسألۀ «در صورت فقدان نبی و امام در جامعه، چه کسی باید حاکم جامعه باشد؟»، می­تواند در حوزۀ علم فلسفه مورد بررسی قرار بگیرد. به دیگر سخن، آیا این موضوع از جمله عوارض ذاتی موضوع فلسفۀ سیاسی اسلامی قرار دارد و می­توان آن را به عنوان یکی از مسائل فلسفۀ سیاسی اسلامی مطرح کرد و بدان پاسخ داد؟

پس از پاسخ­گویی به سوال فوق و در صورت اثبات فلسفی بودن این مسأله، باید به سوالات زیر جواب داد:

آیا با تفکر فلسفی در صورت عدم حضور نبی و امام در جامعه، می­توان به ریاست فقیه جامع­الشرایط رهبری حکم داد یا خیر؟ اگر با یک نگاه فیلسوفانه ولایت فقیه اثبات شد، رسالت، وظایف و ویژگی­های وی چیست؟ آیا با توجه به ویژگی­هایی که چنین رهبری باید داشته باشد، جایگاهی خاص در نظام هستی دارد و یا این­که چنین تلازمی بین ویژگی­های وی و سلسله مراتب نظام هستی وجود ندارد؟ آیا پاسخ­هایی که در فلسفۀ سیاسی به مسألۀ «ولایت فقیه» داده می­شود، با آموزه­های قرآنی تطابق دارد یا خیر؟

بنابراین سوالاتی که ما در این جستار با آن روبه­رو هستیم و درصدد پاسخ­گویی بدان­ها خواهیم بود، عبارتند از:

سوال اصلی:

  • آیا می‌توان با یک نگاه فیلسوفانه مسألۀ «در صورت فقدان نبی و امام در جامعه، چه کسی باید در رأس حکومت قرار گیرد؟» را پاسخ گفت؟

سوال‌های فرعی:

  • در صورتی که این مسأله را بتوان در حوزۀ فلسفۀ سیاسی اسلامی بدان پاسخ داد، در دوران غیبت چه کسی باید در مسند حکومت قرار گیرد؟
  • آیا این تبیین با آموزه‌های قرآنی تطابق دارد یا خیر؟
  • در یک نگاه هستی‌شناسانه، جایگاه حاکم اسلامی در نظام هستی کجاست؟ آیا در رأس حکومت بودن، تلازمی با جایگاه حاکم در نظام هستی وجود دارد؟
  • بر اساس آن نگاه، خصیصه‌های حاکم اسلامی چیست؟
  • هدف و رسالت ولی جامعه چیست؟

به نظر نگارنده در جواب به سوالات فوق می­توان پاسخ­های حدسی[5] زیر را ارئه کرد:

فرضیۀ اصلی:

  • می‌توان از مسألۀ رهبری جامعه در دوران غیبت تبیینی فلسفی ارائه کرد.

فرضیۀ فرعی:

  • در مسند جانشینی معصومین (ع) فقط انسانی که همۀ ابعاد دینی را می­شناسد (فقیه به معنای قرآنی) می­تواند زعامت جامعه را برعهده بگیرد.
  • هدف ولایت فقیه رساندن انسان‌ها و نفوس ناقصه و متوسطۀ بشری به مرتبۀ عالیۀ آن‌هاست.
  • این تبیین فیلسوفانه با آموزه­های قرآنی تطابق دارد.

پیشینۀ تاریخی بحث

این مسأله که «آیا بحث از رهبری جامعه، یک بحث فلسفی هست یا خیر؟»، تا جایی­که نگارنده مطالعه کرده، برای اولین بار طرح شده و در نتیجه تاکنون جواب مشخصی بدان داده نشده است. اما نکتۀ مهمی که در این زمینه وجود دارد، این است که فلاسفه در مورد سرپرستی جامعه توسط فقیه جامع­الشرایط رهبری، در صورت فقدان نبی و امام سخن گفته­اند و در مورد ویژگی­ها و وظایف آن به بحث و گفت­وگو نشسته­اند[6]. بنابراین شاید بتوان گفت؛ آنان به صورت ضمنی قائل به این نکته بودند که می­توان در حیطۀ فلسفۀ سیاسی اسلامی به این مسأله پرداخت. البته راقم این سطور برآن است که با وجود بحث از ولایت فقیه در میان سطور آثار فیلسوفان اسلامی، اما نوشته­ای که به نحو منسجم و با نظم منطقی و روشی فلسفی به این مسأله پرداخته باشد، در دسترس وجود ندارد. بنابراین در این نوشتار قصد داریم تا با استفاده از قواعدی که در کلام حکمای اسلامی وجود دارد، به تبیین این موضوع پرداخته و از این بحث تصویری شفاف در حوزۀ فلسفۀ اسلامی ارائه کنیم.

ضرورت مسأله

در انتهای این بخش باید به ضرورت بحث از «ولایت فقیه» اشاره کرد. نظام فکری اسلامی به ویژه نظام فکری شیعی، نظامی است برای ساختن و سازندگی زندگی فردی و اجتماعی و هم چنین بنیان نهادن و ساماندهی زندگی زمینی و مادی انسان در جهت رسیدن به مدارج عالیۀ اخروی و این امر محقق نمی‌شود مگر از طریق امر ولایت، لذا ضرورت دارد امر ولایت فقیه از جنبه‌های مختلف آن، از جمله جنبۀ فلسفی آن مورد بازنگری و تبیین قرار گیرد: «مسأله ولایت فقیه، یکی از مهم‌ترین مسائل جامعه اسلامی است که بحث و گفتگو درباره آن، از دو جهت ضروری می‌باشد: اول آنکه ولایت فقیه سنگ بنای نظام جمهوری اسلامی است و بر هر فرد مسلمان و انقلابی لازم است این اصل اساسی را خوب بشناسد و سپس بر مدار آن حرکت کند و دوم اینکه دشمنان اسلام و انقلاب فهمیده‌اند که ظلم‌ستیزی انقلاب و نظام اسلامی، از این اصل مهم و مترقی سرچشمه گرفته است و برای منحرف ساختن چنین نظام و انقلابی، باید به قلب نیرو دهنده و ستون استوار آن هجوم برند و به همین جهت است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در هر زمان مناسب، شبهاتی در زمینه این اصل بی‌بدیل مطرح گشته است.»[7].

از سوی دیگر، همان گونه که در قسمت پیش ذکر شد، بحث از این مسأله به صورت شفاف و مستقل در فضای فلسفی تاکنون مطرح نشده است، بنابراین یکی دیگر از ضروریات بحث از «ولایت فقیه»، آشکارسازی گفت­وگوی فلسفی در این حوزه خواهد بود.

فصل اول:

کلیات

 «رهبری جامعه در دوران غیبت»؛ مسأله­ای فقهی، کلامی یا فلسفی

  • بادی تصوری

 1-1. «رهبری جامعه در دوران غیبت»؛ مسأله­ای فقهی، کلامی یا فلسفی[8]

اولین مسأله­ای که باید بدان پرداخت، این است که بحث از «رهبری جامعه در دوران غیبت» مسأله­ای فقهی است یا کلامی و یا فلسفی؟ به دیگر سخن، موضوع «رهبری جامعه در دوران غیبت» از جمله مسایل علم فقه، کلام و یا فلسفه است؟ پاسخ به این سوال از آن­رو دارای اهمیت است که در هر یک از این سه صورت «ولایت فقیه، سرنوشتی جداگانه خواهد داشت و وظایف و اختیارات فقیه و همچنین ولایتی یا وکالتی و انتصابی یا انتخابی بودن آن بستگی کامل به این بحث دارد.»[9].

1-1-1. دیدگاه­ها

عالمان و پژوهشگران در پاسخ به این مسأله سه دیدگاه متفاوت داشته­اند:

  1. عده­ای معتقدند بحث از ولایت فقیه، بحثی فقهی است و جایگاهی در علم کلام و فلسفه ندارد: «... و نيز از جمله ولايت‌ها، ولايت حاكم شرع به آحاد افراد اجتماع و ولايت امام نسبت به مأموم خويش است كه از ولايت حاكم شرع اسلامي نسبت به افراد اجتماع، تعبير به «ولايت فقيه» مي‌كنند. در فلسفه و عرفان بحثي از ولايت فقيه مطرح نمي‌شود و اين بحث صرفاً در علم فقه مطرح مي‌شود.

ولايت فقيه از امور اعتباري شرعي و عقلايي است و واقعيتي جز جعل ندارد، مانند جعل قيّم براي صغار. امور اعتباري در برابر امور تكويني، اموري را گويند كه به فرض و جعل و قرارداد ايجاد مي‌شوند و آن را به واضع و جاعل نسبت دهند. اگر واضع آن، شارع باشد، آن را «اعتبار شرعي» نامند؛ و اگر واضع آن، مردم باشند كه براي اداره امور زندگي خود آن را وضع و جعل كنند، آن به «اعتبار عقلايي» گويند.»[10].

  1. برخی دیگر از پژوهشگران بر این باورند که اصل این موضوع از حیطۀ علم فقه خارج و از جمله مسائل علم کلام می­باشد اما از حیث لوازم آن حکم کلامی (اثبات ولایت فقیه) در حوزۀ علم فقه مورد بررسی قرار می­گیرد. این عده در واقع به کلامی - فقهی بودن این موضوع تأکید دارند. اینان معتقدند که این مسأله دارای دو جنبه است و بنابراین می­توان از نگاه دو علم به آن نگریست. بنابراین اصل «ولایت فقیه» از آن جهت که دنبالۀ بحث نبوت و امامت است، در علم کلام مورد بحث قرار می­گیرد اما از آن حیث که به فعل مکلف ارتباط پیدا می­کند و باید لوازم فقهی آن روشن شود، در علم فقه مورد بررسی قرار می­گیرد: «گرچه مسألۀ ولایت فقیه از این نظر که دنبالۀ بحث امامت است، یکی مسألۀ کلامی و از فروعات مربوط به مباحث اصول دین است اما از این نظر که رعایت حکم ولیّ فقیه بر مردم واجب است، یا این که وظایف ولیّ فقیه چیست؟ حدود اختیاراتش تا چه اندازه است؟ و مسائلی از این قبیل، یک بحث و مسألۀ فقهی به شمار می­رود.»[11].
  2. برخی از پژوهشگران نیز معتقدند که بحث از ولایت فقیه در علم فلسفه قابل بررسی است: «بعضی با استناد به برخی ادلۀ فقهی می­گویند که امام [امام خمینی (ره)] از فقهای نادری است که بحث­های ولایت فقیه را مطرح کرده و پیش از ایشان تنها مجتهدانی، چون ملااحمد نراقی و ...، به این بحث توجه نموده­اند و برخی هم دایرۀ آن را در محدودۀ امور بسیار جزئی دانسته­اند.

از دیدگاه من، اصلاً به دلایل فقهی و روایی نیازی نیست. مطابق نگرش صدرایی، ولایت فقیه بسط یافتۀ نبوت و امامت و تجلی ولایت است. در نگاه سلسله مراتبیِ ملاصدرا، که تنها تصورش موجب تصدیق می­شود، چگونه ضرورت نبوت، در وجه سیاسی و تربیتی­اش، توجیه می­شود؟ پاسخ این است که با همان ضرورت، امامت توجیه می­شود؛ چنان که با همان ضرورت، ولایت فقیه توجیه می­شود.»[12].

ذکر این نکته بایسته است که پژوهشگرانی که قائل به کلامی بودن بحث «ولایت فقیه» هستند، منکر فلسفی بودن آن نخواهند بود و بالعکس؛ و حتی بر این باورند که می­توان از این مسأله در هر دو علم سخن راند. سرّ این مطلب در این نکته نهفته است که مسائل کلامی دارای وحدت حقیقی نیستند، بنابراین موضوع واحدی در این علم مورد بررسی قرار نمی­گیرد. پس زمانی که علمی موضوع واحدی نداشته باشد، ممکن است مسائلش با مسائل علم دیگری مشترک شود و در نتیجه از یک مسأله در دو علم (که حتماً مسائل یکی از آن دو علم وحدت حقیقی ندارند) متفاوت بحث و گفت­گو شود: «در كتب منطق و فلسفه بحثي هست راجع به اينكه هر علمي موضوعي خاص دارد و تمايز مسائل هر علمي از مسائل علم ديگر به حسب تمايز موضوعات آن علوم است.

البته اين، مطلب درستي است. علومي كه مسائل آنها وحدت واقعي دارند چنين است. ولي مانعي ندارد كه علمي داشته باشيم كه وحدت مسائل آن اعتباري باشد و موضوعات متعدّده و متباينه داشته باشد و يك غرض و هدف مشترك، منشأ اين وحدت و اعتبار شده باشد. علم كلام از نوع دوم است، يعني وحدت مسائل كلامي وحدت ذاتي و نوعي نيست بلكه وحدت اعتباري است؛ از اين رو ضرورتي ندارد كه در جستجوي موضوع واحدي براي علم كلام باشيم.

علومي كه وحدت مسائل آنها وحدت ذاتي است امكان ندارد كه از نظر مسائل متداخل باشند يعني برخي مسائل ميان آنها مشترك باشد، ولي علومي كه وحدت آنها اعتباري است و يا يك علم كه وحدت مسائلش اعتباري است با علمي ديگر كه‏ وحدت مسائلش ذاتي است هيچ مانعي ندارد كه از نظر مسائل متداخل باشند. علت تداخل مسائل فلسفي و كلام و يا مسائل روان­شناسي و كلام و يا مسائل اجتماعي و كلام همين امر است.»[13].

برای پیدا کردن پاسخ این سوال؛ یعنی این که «آیا بحث رهبری جامعه در صورت فقدان نبی و امام در جامعه، یک بحث فقهی است، کلامی و یا فلسفی؟» باید در ابتدا موضوعات هر یک از سه علم فقه سیاسی، کلام سیاسی و فلسفۀ سیاسی را مشخص کرد. سپس مسائلی که در ذیل پرسش «چه کسی باید در صورت فقدان نبی و امام، حکومت را در دست بگیرد؟» وجود دارد را استقصا نمود و در نهایت مشخص کرد، مسألۀ رهبری جامعه در دوران غیبت در کدام حوزه از علوم اسلامی باید مورد بررسی قرار گیرد.

1-1-2. تعاریف فقه سیاسی، کلام سیاسی و فلسفۀ سیاسی

در ابتدا ذکر این نکته بایسته است که برای هر کدام از سه علم فقه سیاسی، کلام سیاسی و فلسفۀ سیاسی تعاریف متعددی ذکر شده است که در این نوشتار تنها به تعریف برگزیده اشاره می­شود و از ذکر تمامی تعاریف اجتناب خواهد شد؛ چراکه موجب اطالۀ کلام می­شود و بحث در این مورد باید در جای خود پیگیری شود.

1-1-2-1. فقه سیاسی اسلامی

از آن­جایی که فقه سیاسی شاخه­ای از دانش فقه عمومی است، باید بر پایۀ تعریف صحیحی از علم فقه به تعریف فقه سیاسی رسید. بنابراین با توجه به تعریفی که برای فقه وجود دارد: «فقه عبارت است از علم به احکام فرعی شرعی اسلام (یعنی نه مسائل اعتقادی یا تربیتی بلکه احکام عملی) از روی منابع و ادلّۀ تفصیلی»[14] می­توان فقه سیاسی را این­گونه تعریف کرد: «فقه سیاسی علمی است که به احکام عملی اسلام در حوزۀ امور سیاسی می­پردازد.». به عبارت دیگر، فقه سیاسی در پی دستیابی به وظایف مکلفان در باب امور سیاسی از طریق ادلۀ شرعی است. با این بیان آشکار می­شود که موضوع فقه سیاسی فعل مکلفان در امور سیاسی است: «موضوع فقه مدنی/سیاسی، رفتار و عمل سیاسی مسلمانان است که احکام آن را با استفاده از منابع فقهی استنباط و بیان می­کنند. در نتیجه فقه سیاسی دربرگیرندۀ احکام و مقررات زندگی سیاسی بر اساس قوانین شریعت است.»[15].

1-1-2-2. کلام سیاسی اسلامی

تعریف برگزیدۀ علم کلام عبارت است از: «علم کلام، علمی است که دربارۀ عقاید اسلامی؛ یعنی آن­چه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت بحث می­کند، به این نحو که آن­ها را توضیح می­دهد و دربارۀ آن­ها استدلال می­کند و از آن­ها دفاع می­کند.»[16]. با توجه به این تعریف می­توان کلام سیاسی را این­گونه تعریف کرد: «کلام سیاسی شاخه­ای از علم کلام است که به تبیین و توضیح آموزه­های ایمانی و دیدگاه­های دینی در باب مسائل سیاسی پرداخته و از آن­ها در قبال دیدگاه­ها و آموزه­های رقیب دفاع می­کند.»[17].

همان­طور که از تعریف کلام سیاسی مشخص می­شود، موضوع این علم آموزه­هایی که در حوزۀ مسائل سیاسی باید بدان معتقد بود. به دیگر سخن، آن­چه که یک مسلمان در حوزۀ مسائل سیاسی و در یک نگاه کلان به هستی باید بدان­ها باور داشته باشد، موضوع کلام سیاسی است.

1-1-2-3. فلسفۀ سیاسی اسلامی

برای فلسفۀ سیاسی تعریف واحدی که مورد اتفاق تمام پژوهشگران این رشته قرار گرفته باشد، وجود ندارد و حتی تعدد آراء به حدّی در این زمینه زیاد است که یکی از پژوهشگران این عرصه در مورد تعریف فلسفۀ سیاسی از سلیقه­ای بودن این تعاریف سخن گفته است: «به هر حال مطالعه منابع مذکور و سایر منابع نشان می­دهد که اتفاق نظری دربارۀ این مفهوم وجود ندارد و تا حد زیادی تعریف­ها دل­خواهانه است. از این رو هر پژوهشگر لازم است قبل از به کارگیری این واژه مقصود خود از آن را تبیین کند.»[18] تعریف برگزیده­ای که در این نوشتار مدّ نظر قرار می­گیرد، عبارت است از: «به آن دسته از مباحث سیاسی که از وضعیتی فراتاریخی و فرازمانی برخوردار باشد و به سخن دیگر، در زمرۀ مسائل متغیر مربوط به زندگی سیاسی قرار نگیرد، فلسفۀ سیاسی اطلاق می­شود؛ اعم از این­که این مسائل به حوزۀ «هست­ها» و واقعیت­های خارج از اراده و تصرف انسان و یا به تعبیر فلسفی به حکمت نظری مربوط باشد و یا به حوزۀ «بایدها» و واقعیت­های متکی به اراده و خواست انسان و به تعبیر فلاسفه به حکمت عملی مربوط باشد؛ مثلاً مباحث مربوط به هستی­شناسی مربوط به حوزۀ حکمت نظری است، در حالی که مباحث مربوط به نظام سیاسی مطلوب و یا اهداف و کارویژه­های نظام سیاسی از مباحث مربوط به حوزۀ سیاست مدن و حکمت عملی است.»[19].

برای این­که تصویر واضح­تری از فلسفۀ سیاسی بدست آورد، شاید مشخص نمودن مسائلی که در این علم مورد بررسی قرار می­گیرد، راهکاری مناسب باشد. به دیگر، در این­جا می­خواهیم فلسفۀ سیاسی را با مسائل آن تعریف نماییم. شاید بتوان مسائل فلسفۀ سیاسی را در سه گروه تقسیم­بندی کرد: «فلسفۀ سیاسی، سه ضلع اصلی دارد: ضلع نخست آن، تحلیل مفاهیم کلیدی سیاست از قبیل قدرت، دولت، اقتدار، حاکمیت و مانند آن است. ... ضلع دوّم آن که می­توان آن را جانب «توصیفی» فلسفۀ سیاسی نامید به مباحثی نظیر تحلیل ماهیت دولت و جامعۀ سیاسی، سرّ تکوین جامعۀ سیاسی، سرشت آدمی و نسبت فرد و اجتماع، منشأ حقوق سیاسی و اساسی آدمی، موضوعه یا طبیعی بودن حقوق بشر، مبدأ مشروعیت قدرت سیاسی، سرّ التزام به الزامات سیاسی و مانند آن می­پردازد. یک فیلسوف سیاسی در این قسم مباحث در حقیقت می­خواهد پاسخی برای این پرسش­ها بجوید و گزاره­هایی معرفت­بخش در این موارد ارائه نماید. این پرسش­ها گرچه در اکثر موارد، پرسش­ها

[1]. منظور تقسیم موجودات به فوق­التمام، التام، مکتفی و ناقص است که در فصل دوم بدان اشاره خواهد شد.

[2]. مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، بی­تا، بی­جا، 180-181.

[3]. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، چاپ پنجاه و سوم، (قم: صدرا، 1392)، 26-27.

[4]. گاهی اتفاق می­افتد، کسانی با برخورد با سؤال «آیا بحث از رهبری جامعه، یک بحث کلامی است یا فقهی؟» به اشتباه منظور از علم کلام و علم فقه در مسألۀ مذکور را در معنای عام این علوم جست­وجو می­کنند. در صورتی که سوال از رهبری جامعه در حوزۀ کلام سیاسی و فقه سیاسی قرار دارد. قطعاً چنین پنداری، ناشی از متمایز نکردن تعریف علم کلام و علم کلام سیاسی و همچنین علم فقه و علم فقه سیاسی می­باشد. البته ذکر این نکته بایسته است که کلام سیاسی و فقه سیاسی شاخه­ای از علم کلام و علم فقه هستند، اما این موضوع باعث نخواهد شد که مرز مشخصی بین تعریف علم کلام و علم کلام سیاسی و علم فقه و علم فقه سیاسی قائل نشویم. همین نکته در مورد سوال «آیا بحث از رهبری جامعه یک بحث فلسفی است یا خیر؟» باید رعایت شود. در این­جا مقصود از بحث فلسفی، علم فلسفۀ مطلق نیست، بلکه فلسفۀ سیاسی اسلامی است. البته این موضوع کاملاً آشکار است که مبناهای فلسفۀ سیاسی اسلامی را فلسفۀ مطلق اسلامی تأمین می­کند و همان­طور که در این جستار مشاهده خواهد شد، در جای­جای این نوشتار، از مباحث وجوشناختی استفاده خواهد شد، اما این موضوع نباید باعث خلط مبحث شود. زیرا کاملاً مشخص است که بحث از رهبری جامعه در دوران غیبت، یک بحث سیاسی است و باید در حوزۀ فلسفۀ سیاسی مورد بررسی قرار گیرد.

[5]. «اصل در حل مسأله آن است که پاسخ اولیه خود را پاسخ حدسی تلقی کنیم و بدون سوی­گیری و با آزادی کامل به جست­وجو از نقص­ها و ناپیداها بپردازیم. فرضیه را با نقدپذیری به آزمون بنهیم.نقدها را ارج بگذاریم و خلاف­ها را مبارک بدانیم. برای نقد فرضیه به مشارکت جمعی روی آوریم. خط پژوهش چیزی جز حدس­ها و ابطال­ها نیست. رشد علم با فروتنی محقق در قبال پاسخ نخستین وی به مسأله است و اقتضای فروتنی، آن است که پاسخ اولیه را حدس قابل نقد بدانیم و از آزمون­های سخت طفره نرویم. هرگاه فرضیه از آزمون­ها سرافراز بیرون آید، به نظریه­ای می­رسیم که قابل اتکا است.» (احد فرامرز قراملکی، اصول و فنون پژوهش در گسترۀ دین­پژوهی، چاپ سوم، (قم: مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، 1388)، ص 100).

[6]. برای نمونه ر.ک:

  • محسن مهاجرنیا، اندیشۀ سیاسی فارابی، چاپ دوم، (قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1386)، 230-240.
  • محمد حسین حسینی، فلسفۀ سیاسی فارابی و ارتباط آن با ولایت فقیه، چاپ اول، (قم: مرکز بین­المللی ترجمه و نشر المصطفی، 1389)، 225-235 و 273-310.
  • نجف لک­زایی، اندیشۀ سیاسی صدرالمتألهین، چاپ دوم، (قم: مؤسسۀ بوستان کتاب، 1387)، 138-140.

[7]. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، چاپ ششم، (قم: مرکز نشر اسراء، 1385)، ص 122.

[8]. نکته­ای ذکر آن در این­جا حائز اهمیت می­باشد، این است که علما پرسش «رهبری جامعه در دوران غیبت؛ مسأله­ای فقهی یا کلامی» را با عنوان «ولایت فقیه؛ مسأله­ای فقهی یا کلامی» بیان کرده­اند. این مسأله از آن­روست که فقها و متکلمان اثبات کرده­اند که در دوران غیبت باید فقیه جامع­الشرایط رهبری بر مسند حکومت بنشیند. از این­رو، به جای این­که مسأله را در ابتدا به صورت کلی؛ یعنی به نحو «رهبری در دوران غیبت» مطرح نمایند، نتیجه بحث «رهبری در دوران غیبت» را در عنوان این مسأله بیان کرده­اند. اما حق این است که باید این مسأله را ابتدائاً به صورت کلی مطرح نمود و نباید نتیجه را در اولین مسألۀ این موضوع مطرح کرد. با توجه به این مطلب باید خاطرنشان کرد که در ادامۀ این بخش؛ یعنی مبحث «رهبری جامعه در دوران غیبت؛ مسأله­ای فقهی، کلامی یا فلسفی» در بعضی موارد و به دلیل این­که به دیدگاه علما در مورد این مسأله اشاره می­شود، عبارت «ولایت فقیه» به کار رفته است و چاره­ای از مطلب نیست. بنابراین باید دقت نمود که در این قسمت منظور از «بحث از ولایت فقیه»، «بحث از رهبری در دوران غیبت» می­باشد.

[9]. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص 141.

[10]. داوود صمدی آملی، شرح رسالۀ انسان کامل از دیدگاه نهج­البلاغه،چاپ دوم، (قم: روح و ریحان، 1392)، 151-152.

[11]. محمد تقی مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریۀ ولایت فقیه، چاپ بیست و چهارم، (قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390)، ص 83.

[12]. عماد افروغ، تبیین فلسفی انقلاب اسلامی بر اساس حکمت متعالیه (مندرج در کتاب سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه: به اهتمام شریف لک­زایی)، دفتر اول: نشست­ها و گفتگوها، چاپ اول، (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387)، ص 459.

[13]. مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی؛ کلام، عرفان، حکمت عملی، چاپ سی و هشتم، (قم: صدرا، 1391)، ج 2، 20-21.

[14]. مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی؛ اصول فقه، فقه، چاپ چهلم، (قم: صدرا، 1392)، ج 3، ص 13.

[15]. منصور میراحمدی، روش­شناسی فقه سیاسی اهل سنت (مندرج در کتاب روش­شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی: به کوشش داود فیرحی)، چاپ دوم، (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387)، ص 72.

[16]. مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی؛ کلام، عرفان، حکمت عملی، ج 2، ص 13.

[17]. غلامرضا بهروزلک، روش­شناسی کلام سیاسی (مندرج در کتاب روش­شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی: به کوشش داود فیرحی)، چاپ دوم، (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1387)، ص 126.

[18]. نجف لک­زایی، درآمدی بر مستندات قرآنی فلسفۀ سیاسی امام خمینی (ره)، چاپ سوم، (قم: مؤسسۀ بوستان کتاب، 1387)، ص 31.

[19]. همان، 32-35.



جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید





|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبلیغات
4kia.ir
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
آرشیو مطالب
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وب سایت در خبرنامه وب سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فایل کده و آدرس filecompartment.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1344
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4337
:: باردید دیروز : 1898
:: بازدید هفته : 4337
:: بازدید ماه : 7217
:: بازدید سال : 10807
:: بازدید کلی : 121838