بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و
مرجع ترجمه و نشر علوم مهندسی صنایع شامل مقالات ترجمه شده و فارسی، کتاب‌ها، نرم‌افزارها، پاورپوینت، پرسشنامه‌های استاندارد، معرفی کتاب‌های مدیریت و مهندسی صنایع، ...
بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و
ساعت | بازدید : 53 | نویسنده : فایل کده | ( نظرات )
بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه

بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه

فهرست مطالب

عنوان صفحه

 چكيده1

مقدمه2

فصل اول: کلیات

1- كليات4

1-1- طرح تحقيق4

1-1-1- بيان مسأله4

1-1-2- پرسش تحقیق5

1-1-3- فرضیه‌های تحقیق6

1-1-4- اهداف تحقیق6

1-1-5- سوابق تحقیق6

1-1-6- جنبه نوآوري تحقيق7

1-1-7- روش تحقيق7

1-1-8- محدوديت‌ها و مشكلات8

1-2- مفاهيم8

1-2-1- معنای لغوی «بغی»8

1-2-2- معنای اصطلاحی بغی9

1-2-3- تعریف بغی از منظر مذاهب خمسه11

1-2-3-1- تعریف بغی در فقه امامیه11

1-2-3-2- مذهب حنفی13

1-2-3-3- مذهب شافعی14

1-2-3-4- مذهب مالکی14

1-2-3-5- مذهب حنبلی15

1-3- پیشینۀ تاریخی بغی15

1-3-1- عصر رسول خدا (ص)16

1-3-2- دوران خلفای سه گانه18

1-3-2-1- خلیفۀ اوّل18

1-3-2-2- خلیفۀ دّوم18

1-3-2-3- خلیفۀ سوّم18

1-3-2-4- دوران امیرالمؤمنین علی(ع)19

1-4- مستندات جرم بغی27

1-4-1- قرآن27

1-4-2- روایات31

1-4-3- اجماع31

1-4-4- عقل32

فصل دوم: بغی از منظر مذاهب خمسه

2- بغی از منظر مذاهب خمسه34

2-1- دیدگاه فقهای امامیه در خصوص بغی35

2-2- دیدگاه فقهای اهل سنت در خصوص بغی38

2-3- اختلاف نظر فقهای امامیه با اهل سنت در تعریف بغی40

2-4- شرایط تحقق جرم بغی40

2-5- ارکان مادی و معنوی بغی45

2-5-1- اجزای رکن مادی45

2-5-2- رکن معنوی بغی در اسلام50

2-6- اقسام بغی50

2-6-1- منافقین (توطئه‌گران)51

2-6-2- مفسدین (اخلالگران)52

2-6-3- مبطلین (ستیزه‌گران گمراه)52

2-6-4- حرکت‌های مسلحانه به منظور سرنگونی حکومت اسلامی52

2-6-5- حرکت مسلحانه به منظور سرنگونی حاکم اسلامی52

2-6-6- حرکت غیر مسلحانه به منظور سرنگونی حاکم ( شورش‌های عقیدتی):53

2-6-7- شورش‌های سیاسی54

2-6-8- شورش‌های قومی یا طایفه‌ای علیه یکدیگر:54

2-6-9- شورش اقلیت‌های مذهبی56

2-6-10- شورش فرق ضالّه57

2-7- عدم اجرای مجازات بغی57

2-7-1- مدارا با بغات59

2-7-2- مسئولیت در برابر اعمال ارتکابی62

2-8- احکام باغیان65

2-8-1- احکام برخورد با باغیان65

2-8-2- 1- قبل از اقدام به جنگ66

2-8-2-2- بعد از اقدام به جنگ (شورش مسلحانه)69

فصل سوم: جرم سیاسی یا بغی از دیدگاه حقوقی

3-1- ضوابط تشخیص جرم سیاسی82

3-2- دیدگاه حقوقدانان پیرامون جرم سیاسی84

3-3- مصادیق جرم‌سیاسی87

3-3-1- مصادیق جرم سیاسی در لایحه پیشنهادی قوه قضائیه88

3-3-2- مصادیق جرم سیاسی در لایحه پیشنهادی هیات دولت89

3-3-3- مصادیق ذکر شده در مصوبه غیر نهایی مجلس شورای اسلامی90

3-4- شیوه دادرسی91

3-4-1- حضور هیات منصفه در جلسه دادرسی92

3-4-2- معافیت مجرمین سیاسی از استرداد93

3-4-3- علنی بودن دادرسی95

3-4-4- مراجع اختصاصی رسیدگی به جرایم سیاسی95

3-5- مجازات در حقوق99

3-5-1- مجازات مجرمین سیاسی از راه تعزیر99

3-5-2- مجازات مجرمین سیاسی از راه کیفر افساد فی الارض100

3-5-3- امتیازاتی که مجرمان سیاسی از جهت تحمل مجازات از آن برخوردارند:101

3-6- بررسی ماده 186 قانون مجازات اسلامی103

3-7- ماهیت مجازات جرم بغی104

3-7-1- مقایسه حقوق موضوعه با فقه جزایی اسلام105

3-8- نتیجه فصل106

4- نتيجه گيري109

فهرست منابع110

 چكيده

 بررسی جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه

 به وسيله‌ی:

پروانه کشاورزی

اقتضای جامع بودن دین اسلام داشتن برنامه ای برای زندگی اجتماعی بشر است. فقیهان اسلام عهده دار کشف و بیان برنامه و روش اسلام در تمام جنبه های زندگی بشر بوده اند. استقرار نظم و امنیت از مقوله های مهمی است که علمای اسلام در باب فقه سیاسی به آن پرداخته‌اند. از جمله جرائم سیاسی، بغی بوده است که از دوران شارع مقدس تا امروز محل بحث فقها و امروز مورد بررسی حقوقدانان بوده و در فقه و حقوق تمام مذاهب اسلامی جایگاه دارد. غالب مذاهب بر این باورند که نحوه باز تولید مستندات شرعی در جرم انگاری و شیوه پاسخ دهی به جرائم علیه امنیت تاثیرگذار بوده است.

برای اثبات وصف بغی به سه شرط نیاز است: اول: اهل بغی فراوان و کثیر باشند به گونه‌ای که جز با تجهیز سپاه و جنگ نتوان آنان را متوقف ساخت و جمع‌شان را پراکنده ساخت. اما اگر گروهی اندک مانند یک نفر و دو نفر و ده نفر بودند که کید آنان ضعیف بود اینان اهل بغی نیستند. دوم: این که از دسترس امام خارج باشند و در شهر یا صحرایی منفرد از امام باشند. اما اگر با امام باشند و در دست‌رس وی اهل بغی نیستند.
سوم: به شبهه‌ای گرفتار شده باشند که به خاطر آن بر امام خروج کنند. اما اگر بدون شبهه به مخالفت برخیزند حکم محارب را دارند. با تحقیق سه شرط مزبور عنوان بغی صدق نموده و مذاهب فقهی اسلامی و احکام فراوان در ابعاد مختلف آن مطرح نموده‌اند که با هم در این خصوص اختلاف نظر دارند. در این پایان نامه سعی شده، شرایط و احکام آن با نگاهی به سیر تاریخی این جرم از منظر فقه امامیه و اهل سنت مورد بررسی قرار گیرد.

 واژه هاي كليدي: بغی، جرم سیاسی، فقه امامیه، فقه اهل سنت.

 مقدمه

 در لغت، بغی به معنای از حد گذشتن یا از حد گذراندن است،‌ اما از منظر فقهی وحقوقی ، بغی به معنای خروج بر امام عادل و برافراشتن پرچم مخالفت با حاکمیت مشروعاست و کسانی که به این کار اقدام می‌کنند، باغی خوانده می شوند. اگر چه برخی ازفقها و صاحب نظران مسلمان بغی را به دو نوع تقسیم کرده‌اند: یکی بغاوت در برابرامام عادل یا حکومت مشروع و دیگری بغاوت در مقابل گروهی از مسلمین. اما واقعیتآن است که با توجه به احکام مربوط و با در نظر داشت مکانیزم مقابله با آن‌، می‌توانگفت این دسته بندی صرفا به صورت قضیه بر می‌گردد و تاثیری بر ماهیت آن ندارد.بغاوت‌، چه در مقابل امام عادل صورت بگیرد یا در برابر گروهی از مسلمین، از نظرفقهی و شرعی جرمی سنگین شمرده شده و مبادرت به آن حرام می‌باشد. همچنان‌که نحوه برخورد و مقابله با آن‌، در هر دو مورد یکسان است‌.
نکته مهم و قابل توجه این آن است که بر اساس آموزه‌ها و احکام شریعت مقدس اسلام‌، بغی دارای عناصرو ارکانی است که شرایط تحقق آن به شمار می‌آیند؛ به طوری که بدون این عناصر ومولفه‌ها تحقق بغی به اشکال بر‌می‌خورد و بلکه اصلا منتفی خواهد بود. این شرایط‌،با قطع نظر از اختلافات جزئی در مورد کم و کیف آنها، عبارتند از:

1- قیاممسلحانه در برابر حکومت مشروع اسلامی؛ 2- داشتن قدرت سیاسی و نظامی و برخورداری از تشکیلات منظم و سازماندهی منسجم به طوری‌که مقابله با آنها جز از طریق هجوممسلحانه و لشکر‌کشی از سوی دولت اسلامی ممکن نباشد؛ 3- داشتن ایدئولوژی ؛ به این معنا که باغیان باید در اثر فهم و برداشت خاص از اسلام و آموزه‌های دینی به ایننتیجه رسیده باشند که حکومت موجود مشروعیت ندارد و باید سرنگون شود.
بنا براین، هرگونه اقدام یا حرکت منفی علیه دستگاه حاکم را نمی‌توان بغی نامید. بغیدر صورتی محقق می‌گردد که شرایط و عناصر آن فراهم گردد و در صورت تحقق شرایط و حصول آن، با توجه به مشترکات ترور و بغاوت از قبیل نظم سازمانی، کشتار‌، ایجاد ناامنی، نابودی یا ضربه زدن و تضعیف حاکمیت و تعقیب اهداف سیاسی‌، می‌توان گفتبغاوت نوعی از ترور است که به صورت سازمان یافته و تشکیلاتی، رهبری و اجرا می‌شود فراتر آن که با توجه به فعالیت‌های سازمان یافته تروریست‌های بین‌المللی و انجامترور‌های منظم و هدفمند، به این نتیجه می‌توان رسید که اصولاً بغی، صورت پیشرفتهتروریسم است‌.

جرم سياسي در متون اسلامي تحت عنوان كلمه بغي مطرح گرديده است و منشاء انتخاب اين كلمه آيه شريفه: (و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت اخديهما علي الاخري فقاتلواالي تبغي حتي تفئي الي امراالله فان فائت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا آن الله يحب المقسطين ) (حجرات/9) ميباشد. در اين آيه چنانكه ملاحظه مي‌شود كلمه بغت و تفئي ذكر شده است و اختصاص با قتال ونبرد و جنگ دارد اما از آنجائيكه جنگ يكي از جرائم سياسي مي‌باشد مي‌توان دانست كه مراد از بغي در اين آيه جرم سياسي است.

نمونه واضح و روشن بغاة اهل نهروان و اصحاب جمل اند. که هر سه شرط بالا را دارا بودند. البته برخی از فقها در شرط نخست تردید دارند و کثرت را شرط اهل بغی نمی دانند. پس می توان این گونه بغی را معنا کرد که گروهی به خاطر شبهه ای که نسبت به امام عادل دارند در مکانی مستقل و منفرد از امام که از دست‌رس وی بیرون است مسلحانه علیه وی قیام می‌کنند.

این پژوهش با پرداختن به بررسی بغی در مذاهب پنج‌گانه به شکل تطبیقی سعی دارد به گوشه ای از قدرت و قوت فقه اسلامی در حمایت از حق مشروع حکومت اشاره نماید.

 فصل اول

کلیات

1- كليات

 1-1- طرح تحقيق

1-1-1- بيان مسأله

 بررسی مقایسه‌ای جرم بغی از دیدگاه مذاهب خمسه و تطبیق آن با حقوق موضوعه مهم‌ترین مسأله تحقیق است که برای روشن شدن موضوع مورد بحث توضیحاتی را در زیر بیان می‌کنیم. یکی از جرائمی که در شریعت مقدس اسلام مورد عنایت و توجه شارع بوده، بغی یا جرم سیاسی است هر چند برخی چنین می‌اندیشند که در شریعت اسلام جرم سیاسی مطرح نگردیده است و شاید علت این باشد که در نظام مقدس جمهوری اسلامی ذکری از قوانین مربوط به جرم سیاسی به طور مستقل و جدای از قوانین حدود و قصاص و دیات به میان نیامده است بنا بر این عده‌ای تصور می‌نمایند که اسلام توجهی به جرم سیاسی نداشته است و متأسفانه در اثر همین اندیشه نادرست بسیاری از حقوق دانان اگر بخواهند درباره جرم سیاسی اظهار نظر نمایند فورا به سراغ نوشته و کتاب‌های حقوقدانان غربی می‌روند و نظرات خود را بر اساس اندیشه ‌های آنان ابراز می‌دارند و این نظرات هر چند یک سلسله نظرات حقوقی هستند و از نظر اسلام ارزش حقوقی دارند و باید از آنها استفاده کرد اما نباید چنین فکر کرد که اسلام جرم سیاسی را مطرح نکرده است.( مرعشی، 1373، 7/261).

جرم سیاسی در متون اسلامی تحت عنوان کلمه بغی مطرح گردیده است و منشأ انتخاب این کلمه آیه شریفه : «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (٩)» (سوره حجرات، 9).

کلمه بغی در آیه شریفه مصدر «بغت» است، به معنای ظلم و تعدی بدون حق است و کلمه «فی» که جمله « تفیء » از آن اشتقاق یافته، به معنای برگشتن است و مراد از « امرالله»، دستوراتی است که خدای تعالی داده است. لذا معنای آیه این است :« اگر یکی از دو طایفه مسلمین به طایفه دیگر بدون حق ستم کرد باید با آن طایفه‌ی تعدی کرده، قتال کنند تا به امر خدا برگردند و دستورات الهی را گردن نهند» (طباطبایی، 1367، 18/469).

جرم بغی از جرائم علیه امنیت و حکومت اسلامی و یا حاکم اسلامی است. این عنوان مجرمانه مختص فقه اسلامی، مستند از قرآن کریم و متون روایی است و در تاریخ اسلام سابقه وقوع دارد و همه مذاهب اسلامی به این جرم پرداخته‌اند و اختلافاتی به هم رسانده‌اند. لذا جرم بغی ارتباط تنگاتنگی با محاربه، جرم علیه امنیت حکومت اسلامی وبراندازی دارد (احمد وند، 1383، 165).

حقوقدانان و دانشمندان بسیاری از کشورهای اسلامی، در تعریف جرم سیاسی در شریعت مقدس اسلام به جرم بغی اشاره نموده و آن را از بارزترین مصادیق جرم سیاسی و گاهی مرادف و مساوی با آن دانسته‌اند. برخی از نویسندگان نیز بغی را یکی از مصادیق جرائم علیه امنیت داخلی کشور طبقه‌بندی کرده‌اند(فتحی بهنسی، 1409 ، 1/82).

بغی از نظر فقهی، بحثی است که در کتاب «جهاد» بررسی می‌شود و اصولا در این که عنوان مزبور بتواند از مصادیق جرم مستوجب حد باشد، اختلاف نظر وجود دارد. علمای اهل سنت، بغی را از جرائم منصوص مستوجب حد می‌دانند و مباحث مربوط به آن را در کتاب حدود ذکر کرده‌اند (عوده، 1994، 2/691).

اما هر دو مذهب در این مطلب، اتفاق نظر دارند که مجازات بغات، قتال با آنان است و مقصود از قتال جنگ و نبرد با آنها است. به عبارت دیگر، حکومت اسلامی در مقام مجازات بغات با آنان به قتال می‌پردازد (بجنوردی، 1325، ج2/350).

در قوانین موضوعه جمهوری اسلامی ایران، نامی از جرم بغی به عنوان یکی از جرائم مستوجب حد یا تعزیر برده نشده و قانونگذار در برخی از مواد قانون مجازات اسلامی از جمله مواد 186، 187، 188) بعضی از مصادیق بغی و مقدمات آن را مشمول عنوان محاربه اعلام کرده و به اصطلاح آنها را در حکم محاربه دانسته است.

 1-1-2- پرسش تحقیق

 1) ماهیت و مستندات جرم بغی از نظر مذاهب پنج‌گانه چیست؟

2) جنبه های اشتراک و افتراق بغی در حقوق موضوعه و مذاهب پنج گانه چیست؟

3) در خصوص برخورد با باغیان چه احکامی وجود دارد؟

4) چه ضوابطی برای تشخیص جرم بغی در مذاهب پنج گانه و حقوق موضوعه وجود دارد؟

 1-1-3- فرضیه‌های تحقیق

 1. ماهیت جرم بغی از نظر مذاهب خمسه جرمی عمومی تلقی می شود

2. اختلافات متعددی بین شیعه و اهل سنت در شرایط تحقق جرم بغی وجود دارد.

3. برای مقابله با باغیان جنگ و جهاد واجب است .

4. دیدگاه فقهای امامیه و اهل سنت در خصوص ضوابط شناخت جرم بغی متفاوت است. در هر دو مذهب مسلمان بودن باغی شرط اصلی تحقق جرم بغی است.

 1-1-4- اهداف تحقیق

 بررسی شرایط تحقق جرم بغی از منظر مذاهب پنج‌گانه.

  1. بررسی مستندات و شرایط جرم بغی در فقه و قانون.
  2. بررسی احکام برخورد با باغیان.
  3. بررسی ضوابط تشخیص جرم بغی.

 1-1-5- سوابق تحقیق

 در خصوص بغی فقهای امامیه و اهل سنت در بحث جهاد به این موضوع پرداخته اند. کتاب‌هایی نیز به نگارش درآمده اند که به این موضوع پرداخته‌اند:

کتاب «بررسی فقهی - حقوقی جرم براندازی» نوشته حسین آقا بابایی (1387) به طور مختصر به بحث در این مورد پرداخته است.

کتاب «جرایم امنیتی در فقه» به قلم محسن احمدوند (1387) به بحث جرایم امنیتی مانند محاربه، تروریسم، حرکت‌های مسلحانه و غیره مسلحانه، براندازی، افساد فی‌الارض، ارتداد، جاسوسی و … پرداخته است.وی در بحث بغی به بررسی معنا و مفهوم این واژه خود و ریشه قرآنی آن و همچنین بغی در احادیث و نهج‌البلاغه پرداخت است.

علی محمدی جورکویه (1383) در کتابی با عنوان «مطالعه تطبیقی جرم سیاسی»به طور مختصر اشاره‌ای به بغی کرده است و بیشتر این موضوع را از مبانی حقوقی مورد بررسی قرار داده است.

کتاب دیگری که می‌توان آن را به عنوان پیشینه تحقیق نام برد کتابی است با عنوان «جرم سیاسی»، نوشته غلامرضا پیوندی (1388) وی در مبحث دوم از کتاب خود به بررسی بغی پرداخته است.

در مجله فقهی «کاوشی نو در فقه اسلامی» شماره 69 آیت‌الله محمد مهدی آصفی (1390) در مقاله‌ای با عنوان «قیام علیه حاکمان جور؛ انواع، راهکارها و ضوابط شرعی» به طور مختصر به بغی اشاره کرده است.

اما تاکنون پایان نامه‌ای با این موضوع که به طور مفصل به بررسی بغی در فقه امامیه و اهل سنت بپردازد به نگارش درنیامده است اما پایان نامه‌هایی با عناوین زیر که می‌توان به نوعی آنها را مرتبط با این موضوع دانست به نگارش درآمده‌اند :

جرم سیاسی در حقوق ایران، به قلم فاطمه مؤذن (1380) دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران .

تفاوت‌های جرایم امنیتی و سیاسی به قلم فرامرز نظافت (1381)، دانشگاه قم .

جرم سیاسی در فقه و حقوق ایران، نوشته یاور حسین نژاد (1380) دانشگاه تربیت معلم.

جرم سیاسی نوشته عباس زراعت، استاد دانشگاه کاشان کتاب دیگری با این موضوع است.

 1-1-6- جنبه نوآوري تحقيق

 از آنجا كه اين تحقيق بغی را از منظر فقه امامیه، فقه اهل سنت و حقوق موضوعه مورد بحث قرار داده با ساير كارهاي انجام گرفته متفاوت است. چرا كه ساير تحقيقات انجام شده در خصوص یکی از این موارد است.

 1-1-7- روش تحقيق

 روش استدلالي و تحليل منطقي و عقلاني كه از ويژگي تحقيقات نظری مي‌باشد كه در اين تحقيق با استفاده از منابع و مطالعات كتابخانه‌اي از جمله كتب، مقالات، پايان‌نامه‌ها، كتابخانه الكترونيك و ... مطالب جمع‌آوري و مورد استفاده واقع گرديد.

 1-1-8- محدوديت‌ها و مشكلات

 با توجه به اهمیت بحث و کمبود منابع اهل سنت برای تهیه و ترجمه آنها با سختی هایی مواجه شدم.

 1-2- مفاهيم

1-2-1- معنای لغوی «بغی»

 «بغی» در لغت به معنای طلب و خواستن است ولی بیشتر در طلبی استعمال‏ می‏شود که بیش از حد و خارج از حدود اعتدال‏ باشد (دهخدا، 1377، ذیل واژه بغی؛ راغب اصفهانی، 1404ق، ذیل واژه بغی).

و به عبارت دیگر و به قول کتاب مسالک الافهام به معنای طلبی است که بیشتر مترادف‏ با طلب ظلم و ستم و تجاوز است (علامه حلی، 1404ق، ص267).

صاحب کتاب مفردات راغب نیز بغی‏ را به معنای طلب می داند و می‏گوید غالبا در طلبی استعمال می‏شود که خارج از اعتدال‏ باشد و از آن تجاوز و تعدی استفاده شود (مفردات راغب ماده بغی).

بعضی از لغت‌شناسان نوشته‌اند؛ لفظ بغی در تجاوز و ظلم کردن والی نیز به کار رفته است؛

و بغی الوالی وکل مجاوزه فی الحد و افراط علی المقدار الذی هو حد الشی فهو بغی (جوهری، 1407ق، ج6، ص2281).

همچنین بغی در معنای عدول از حق نیز به کار رفته است.

بغی در حالت فاعلی به باغی تعبر می‌شود و جمع آن بغاه می‌باشد (معلوف، 1998م، ص78).

ریشه «بغی»و این کلمه در لغت و در اصطلاح فقهی معانی مختلف دارد:

الف-از حد تجاوز کردن: پس باغی به شخصی گفته می‏شود که از حدود مشخص شده، تجاوز کند.بی‏جهت نیست که عرب به زن فاجره، بغّی می‏گوید چرا که از حدود مشخص شده از جانب خداوند تجاوز کرده و پا را فراتر می‏نهد.در قرآن کریم آمده است:«يَا أُخْتَ هَارُونَ ... وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» (مریم/ 28)؛ به حضرت مریم گفتند: ای خواهر هارون ... مادرت زن بدکاره‏ای نبود.

ب-ظلم و ستم: در این معنا، به ظالم، باغی گفته می‏شود.در تاریخ آمده است که پیامبر اکرم صلی‏الله علیه و آله، در زمان حیات عمّار یاسر به او فرمودند: یا عمّار. تقتلک الفئة الباغیة.» ای عمّار، گروه ظالم و ستمکار، تو را خواهند کشت که مراد معاویه و طرفداران او بودند که در جنگ صفّین، آن صحابی بزرگوار و یاور علی علیه السّلام را به شهادت رساندند.

ج-برتری‏جویی و استعلاء: بر اساس این معنا، باغی کسی است که در روی زمین، برتری‏جویی می‏کند؛ به عنوان مثال، فرعون، باغی بود چرا که می‏گفت: «انا ربّکم الاعلی» (نازعات/ 24)؛ من خدای بزرگ شما هستم.

د-طلب کردن چیزی: چنان که در سوره آل عمران آمده است: «افعیر دین اللّه یبغون.» (آل عمران، 83)؛ آیا آنها غیر از آیین خدا می‏طلبند.و در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص)آمده است:«طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم الا ان اللّه یحب بغاة العلم» (کلینی، 1362، ج1، ص31)؛ فراگیری علم و دانش بر هر مسلمانی واجب است، آگاه باشید که خداوند طالبان علم و جویندگان دانش را دوست می‏دارد.

البتّه ماده بغی در باب افتعال بیشتر در معنای طلب استعمال می‏شود. بنابر این، از نظر معنای لغوی، باغی به کسی گفته می‏شود که متجاوز، ظالم، برتری جو و طالب باشد. مخفی نماند که اصل معنای بغی، همان از حد تجاوز کردن است (نجفی، 1981م، ج21، ص322).

 1-2-2- معنای اصطلاحی بغی

 با توجه به تعریفهای مختلفی که برای باغی شده، می‏توان گفت: باغیان، دسته و یا گروهی هستند که بر ضد امام معصوم (ع) و یا امام عادل خروج کنند و قصد براندازی حکومت او را داشته باشند.

در زیر به چند نمونه از تعریف بغی که در کتب فقهی شیعه آمده است، اشاره می‏کنیم:

1- آنان که بر امام عادل خروج کرده و بیعتش را شکستند و در دستوراتش با او به مخالفت برخاستند، باغی هستند (شیخ طوسی، 1406ق، ج2، ص19؛ ابن ادریس حلّی، 1410ق، ص173)؛

2- باغی به کسی گفته می‏شود که با امام عادل به جنگ بپردازد (راوندی، 1405ق، ص143).

3- باغی، کسی است که بر امام عادل خروج کند (ابن حمزه طوسی، 1408ق، ص195).

4- کسی که بر امام عادل خروج کند، باغی است (علامه حلّی، 1417ق، ص267).

5- باغیان کسانی هستند که بر امام عادل خروج کنند(علامه حلی، 1416ق، ص81).

6- کسی که بر امام معصوم(ع) خروج کند، باغی است (شهید اوّل، 1406ق، ص275).

بنابراین عبارت در تعریف‌های بالا مشترک است که باغیان کسانی هستند که در برابر امام عادل، دست به خروج و قیام می‏زنند.

در جواب به این سؤال، باید دید که آیا بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) در طی این مدّت، از این عنوان استفاده کرده‏اند یاخیر؟

با تفحصّی که در کتابهای آن حضرت به عمل آمد، تنها در «صحیفه نور» که مجموعه رهنمودهای ایشان است، در دو مورد به این کلمه در قبال تجاوز صدام اشاره کرده‏اند.

1- پس از تجاوز صدّام به جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی د رجمع سفیران کشورهای اسلامی، بیانات زیر را ایراد فرمودند. نکته قابل توجّه در این سخنان آن است که حضرت امام، صدّام ملحد را باغی دانسته و از آیه 9 سوره حجرات استفاده کرده است:

«ما الآن در یک روزی مجتمع هستیم که دولت صدّام، دولت غاصب صدّام بدون یک عذر موجّهی در بین تمام دول عالم، بدون اطلاع و بدون سابقه از دریا و هوا و زمین هجوم کرد بر ایران و به خیال خودش می‏خواست که کشورگیری کند و خلافت مسلمین را یک آدمی که به اسلام اعتقاد ندارد، ریاست مسلمین را به دست گیرد و مع‏الأسف در عین حالی که در قرآن کریم است که اگر دو طایفه‏ای از مسلمین با هم اختلاف کردند شما مصالحه بدهید بین آنها را و اگر چنانچه یکی از آنها باغی باشند و طاغی باشند، با او قتال کنید تا اینکه سر نهد به احکام خدا. کدامیک از کشورهای اسلامی بررسی کردند در اینکه طاغی و باغی کیست و آن کسی که هجوم کرده است کیست تا اینکه همه به امر خدا با او مقاتله کنند؟ بر کدام مملکت اسلامی پوشیده است این معنا که صدّام به ما بغی کرده است و صغیان کرده است و ظلم کرده است و هجوم کرده است؟ ...» (خمینی، 1361، ج 13، ص 124).

2- در 24/12/1360 نیز در دیدار با گروهی از پرسنل هوا نیروز و کاردارن و سرکنسولان وزارت امور خارجه چنین فرمودند: « ما قرآن کریم را باز می‏کنیم، سوره حجرات را باز می‏کنیم و یک آیه از آیات سوره حجرات را برایشان می‏خوانیم. می‏گوییم بیایید به این عمل کنید. در آن آیه این است که اگر دو طایفه‏ای از مؤمنین با هم جنگ کردند، شما صلحشان بدهید و اگر یک طایفه‏ای از اینها تجاوز به طایفه دیگر کرد، همه‏تان مکلّفید که با او قتال کنید، جنگ کنید تا اینکه به اطاعت خدا برگردد.وقتی به اطاعت خدا برگشت صلح کنید به عدالت، به قسط.ما می‏گوییم به دنیا که بیایید ببینید که ما در خاک عراقیم یا عراق در خاک ماست؟ اگر ما در خاک عراقیم، شما با ما جنگ کنید و اگر عراق در خاک ماست به حسب قرآن کریم تجاوز کرده، و فئه باغیه است و فئه باغیه را باید با او قتال کنید، ما از قتال شما هم گذشتیم و امیدی به این نداریم لااقل محکوم کنید، اگر به قرآن عمل نمی‏کنید که قتال کنید و او را با سر نیزه بیرون کنید از کشور اسلامی، لااقل محکوم کنید او را و اگر محکوم هم نمی‏کنید لااقل بی صدا باشید، بی طرف باشید، چه شده اینها را که نه به قرآن اعتنا دارند و نه به حکم عقل اعتنا دارند و نه به مسائل بین‏المللی، به هیچی اعتنا ندارند، هر روز یک شایعه درست می‏کنند.» (خمینی، 1361، ج 16، ص77).

 1-2-3- تعریف بغی از منظر مذاهب خمسه

 درخصوص تعریف بغی در اصطلاح فقها تعاریف مختلفی ازسوی دانشمندان امامیه و اهل سنت ارائه گردیده است. تعریف بغی را در مذاهب مختلف مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 1-2-3-1- تعریف بغی در فقه امامیه

 فقهای شیعه، بغی را در کتاب الجهاد مورد بحث وبررسی قرار داده‌اند، هرچند بعضی از فقها دریک کتاب مستقل در کنار مسائل مربوط به حدود و قصاص و دیات مسألۀ مزبور را مطرح کرده‌اند (طوسی، 1410ق، ج7، ص262).

محقق حلی در عبارتی کوتاه بغی را این گونه تعریف می‌کند؛ یعنی هرکس برامام عادل خروج کند و با او مقابله کند باغی است (محقق حلی، 1410ق، ج1، ص 385).

فقهایی که به شرح این جملۀ محقق حلی پرداخته‌اند نیز تعریف جامع و مانعی از بغی اراده نداده‌اند، یکی از آن‌ها درشرح جمله فوق نوشته است؛

و فی عرف الفقها الخروج عن طاعة الامام علی الوجه الآتی (شهید ثانی، 1419ق ، چ3، ص 91).

مرحوم مقدس اردبیلی نیز به همین سبک بحث کرده است و علاوه بر امام، نائب امام معصوم را نیز متذکر گردیده‌اند (مقدس ادربیلی، 1413ق، ج7، ص524).

معنای بغی در اسلام قیام مسلحانه در مقابل امام عادل است و این اصطلاح « امام عادل» را اعم از امام معصوم (ع) یا نائب ایشان گرفته‌اند، اما بعضی دیگر در تعریف بغی تنها قیام علیه امام معصوم (ع) را مطرح کرده‌اند (طباطبایی، بی‌تا، ج4، ص 615).

یکی از فقهای معاصر که در مقاله خود بغی را جرم سیاسی می‌داند می‌نویسد: «جرم سیاسی عملی است که گروهی مسلمان ( که تشکیلات قوی و نیرومند به دست آورده‌اند و از فرمان و اطاعت ولی امر مسلمین در اثر شبهاتی بی‌اساس که برای آنان به وجود آمده، خارج گردیده‌اند) با قصد و اختیار انجام دهند.خواه آن عمل از راه افساد فی الارض و محاربه و یا از راه جاسوسی برای دولت‌های اجنبی و یا جنگ مسلحانه با حکومت اسلامی و یا امورد دیگر صورت گیرد (مرعشی، 1373، ص71).

به نظر نگارنده تعریف مذکور اولا، به مسئله گروهی و فردی بودن که در فقه شیعه اختلاف‌نظر وجود دارد، نپرداخته است، و جرم بغی را گروهی می‌داند. ثانیا، این که جرایم علیه امنیت خارجی مثل جاسوسی و.... از عداد جرایم سیاسی خارج است. ثالثا، اگر عمل از راه افساد فی الارض انجام گیرد، جای بحث دارد که به نظر عده‌ای بغی نخواهد بود، بلکه احکام مربوط به محارب و مفسد فی الارض بر آن، بار می شود.

مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف خود، این گونه بغی را تعریف می‌کند: یعنی باغی کسی است که برامام عادل خروج کند و از پرداخت حقی که ادای آن، به امام واجب است، امتناع کند (طوسی، 1404ق، ج5، ص 335).

مرحوم ابن ادریس حلی می‌فرماید: هرکس که بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و در احکام با او مخالفت کند، باغی است (ابن ادریس حلی، 1410ق، ج2، ص 15).

در اینجا سؤالی به ذهن می‌آید و آن، اینکه از دیدگاه فقهای شیعه آیا جرم بغی در زمان غیبت متحقق می‌شود یا مختص به زمان حضور امام معصوم (ع) می‌باشد؟

فقهای امامیه جرم بغی را در زمان غیبت نیز قابل تحقق می‌دانند و وقتی سخن از وجوب جنگ با اهل بغی را مطرح می‌کنند، بیان می‌دارند که جنگ با اهل بغی و هرکسی که بر امام عادل خروج کند، واجب است، زمانی که امام معصوم (ع) یا نائب وی مسلمانان را دعوت به جنگ نماید (مغنیه، بی‌تا، ج2، ص 278؛ محقق حلی، 1413ق، ص186؛ محمدی گیلانی، 1361، ص242؛ حسینی شیرازی، بی‌تا، ص92).

نتیجه اینکه اصطلاح بغی عبارت از عصیان و طغیان علیه رهبر مسلمانان است و باغی به کسانی گفته می‌شود که در جامعه اسلامی علیه رهبر اسلامی و پیشوای عادل سرکشی و تجاوز وطغیان می‌کنند ضمن اینکه براساس نظر عده‌ای از فقهای امامیه این موضوع اختصاصی به زمان حضور امام معصوم (ع) ندارد؛ به عبارت دیگر کسانی که در زمان غیبت با دلایل متعدد عقلی و نقلی قائل به ولایت فقیه جامع الشرایط شده‌اند، در اینجا نیز ملتزم به آن خواهند گردید که جرم بغی در زمان غیبت نیز قابلیت تحقق دارد. به عقیدۀ بعضی از صاحب‌نظران حتی اگر ولایت فقیه را از باب حسبه بدانیم وآن ولایت فقیه معهود را نپذیریم، باز هم حفظ حکومت و کیان اسلام را لازم و واجب می‌دانند. به عقیدۀ ایشان کسانی که فکر می‌کنند، فقهایی که معتقد به ولایت فقیه نیستند، تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن را لازم نمی‌دانند، سخت در اشتباهند و این مطلب نشان دهندۀ این نکته است که محل نزاع در بحث ولایت فقیه برای آن‌ها روشن نشده است (مرعشی، 1373، ص66).

نهایتا تعریفی که مرحوم کاشف‌الغطاء از بغی ارائه داده، تعریفی کامل‌تر به نظر می‌رسد، ایشان می‌فرمایند: هرکس علیه امام معصوم (ع) یا نائب خاص یا عام او خروج کند و از فرمان وی سرپیچی نماید و امر او را اطاعت ننماید و نهی وی را ترک نکند، باغی است[1] (کاشف الغطا، بی‌تا، ص404).

 1-2-3-2- مذهب حنفی

 اکثر فقهای حنفیه در خلال مسائل مربوط به خوارج، بغی را نیز مطرح کرده، معتقدند که اصطلاح خوارج تنها برخروج‌کنندگان برامام علی (ع) اطلاق نمی‌شود، بلکه اصطلاح بغات بر هرکسی که بر امام عادلی که اهل برای اطاعت است؛ خروج کرده باشد، اطلاق می‌شود. فقهای مذهب حنفیه بر هر خروج‌کننده‌ای تعبیر بغاه به کار نمی‌برند؛ چون آن‌ها کسانی را که علیه حکومت قیام می‌کنند، به چهار دسته تقسیم می‌کنند و تنها دستۀ چهارم را در زمرۀ بغاه می‌دانند.

آن چهار دسته عبارتند از:

1-کسانی که بر امام خروج می‌کنند،ولی برای عمل خود، تأویل وتوجیه فقهی ندارند؛ علاوه براینکه قصد اصلاح نیز ندارند.این دسته قطاع الطریق هستند.

2-خروج کننده‌هایی که دارای قوت و قدرت مادی نیستند، هر چند دارای تأویل و توجیه فقهی می‌باشند.این‌ها نیز حکم قطاع الطریق را دارند.

3-افرادی که با قدرت وغلبه خروج می‌کنند و دارای تأویل و توجیه فقهی نیز هستند؛ ولی در قیام خود، خون مسلمانان را حلال شمرده، بعضی از صحابۀ پیامبر(ص) را تکفیر می‌کنند. به عقیدۀ ایشان این‌ها نیز در زمرۀ بغاه نیستند.

4-گروهی که با سلطه وقدرت قیام نموده، به نظر خود، دارای توجیه و مجوز فقهی بوده، خون مسلمانان را نیز مباح نمی‌دانند، این گروه بغات نامیده می‌شوند (محمد بن عبدالوهاب، بی‌تا، ص333؛ احمد فتحی بهسنی، 1409ق، ج1، ص 252).

عبدالرحمن جزیری چهار دستۀ مزبوز را در سه دسته خلاصه کرده است (جزیری، 1990م، ج5، ص 368).

یکی از فقهای اهل سنت درتعریف بغی از دیدگاه حنفیه می‌نویسد: بغاه همان خروج‌کنندگان برامام و رهبر حق هستند که قیام آن‌ها برحق نیست، پس اگر بر حق علیه او قیام کنند، بغاه نیستند[2] (ابن عابدین، 1407ق، ج3، ص 309).

دریکی از کتاب‌های حنفی مذهب آمده است: بغاه همان خوارج هستند و آن‌ها کسانی می‌باشند که هرگناه کبیره و صغیره را موجب کفر می‌دانند .علیه امام اهل عدل قیام می‌کنند و با جنگ و خونریزی،خون و اموال مردم را به واسطه این توجیه وتأویل فقهی، به نظر خود حلال می‌شمرند و دارای قوت و قدرت مادی هستند (کاسانی، 1417ق، ج7، ص 207).

 1-2-3-3- مذهب شافعی

 دراصطلاح فقهای شافعی بغی عبارت است از قیام وخروج کردن علیه امام و رهبر جامعه اسلامی؛ مثل جنگ جمل و امتناع کردن از دادن حقی به امام که برامت اسلامی لازم است، آن حق رابدهند، مثل جنگ ابوبکر با کسانی که از دادن زکاه امتناع کردند (فیروزآبادی شیرازی، 1396ق، ج2، ص 279؛ عوده، 1994م، ج2، ص 673).

یکی از نکات قابل توجه در این تعریف آن است که به عادل بودن امام اشاره‌ای نمی‌کند و خروج و قیام برامام جامعه، چه عادل باشد و چه جائر از دیدگاه آن‌ها بغی محسوب می‌شود (ماوردی، 1414ق، ج13، ص99)، لذا صاحب کتاب مغنی المحتاج تصریح می‌کند که آن‌ها مسلمانانی هستند که با امام به مخالفت برمی‌خیزند، ولو اینکه رئیس و رهبر جامعه جائر و ستمگر باشد و خروج‌کنندگان عادل باشند. ضمن اینکه اشاره می‌کند؛ تعبیر « امام اهل العدل» در صاحب کتاب الأمام به همین معنا می‌باشد که امام ولو جائر باشد و آن‌ها اهل عدل باشند (شربینی، بی‌تا، ج4، ص123).

در نتیجه بغی از دیدگاه شافعیه در دو امر خلاصه می‌شود:

1-خروج بر امام وترک کردن اطاعت و انقیاد وی.

2-امتناع و سرپیچی از دادن حقوقی که واجب است، امت اسلامی ادا کنند. با توجه به اینکه از دیدگاه مذهب شافعی خروج برامام چه عادل باشد و چه جائر،جرم بغی به حساب می‌آید. یکی از دانشمندان اهل سنت معتقد است، در صورتی که امام و رهبر جامعه از سه راه ذیل مدیریت جامعه را به عهده گرفته باشد، خروج بر او جرم بغی را متحقق می‌سازد که آن سه طریق عبارتند از:

1-اهل حل و عقد وی را به رهبری جامعه انتخاب کرده باشند.

2- حاکم قبلی وی را به عنوان رهبر و حاکم آینده انتخاب کرده باشد.(ولایت عهدی)

3-با قهر و غلبه بر جامعه استیلا پیدا کرده و حاکمیت آن را به دست گرفته باشد.

اما این نظریه نمی‌تواند صحیح باشد، چرا که اکثر فقهای اهل سنت و همچنین فقهای امامیه خروج بر امام جائر و ستمگر را در زمرۀ جرم بغی به شمار نمی‌آورند.

 1-2-3-4- مذهب مالکی

 فقهای مالکی در تعریف بغی می‌گویند: بغی جرمی است که از اطاعت امام و رهبری که اطاعت از وی ثابت و واجب شده، درغیر از معصیت الاهی به واسطۀ قیام ولو با توجیه فقهی سرپیچی کنند. بغاه فرقه‌ای از مسلمین هستند که با امام اعظم جامعه یا نائب و جانشین او مخالفت کرده، به خاطر اینکه از ادای حق واجبی که بر عهدۀ آن‌هاست سرپیچی می‌کنند (مالک بن انس، 1323ق، ج2، ص 47).

مذهب مالکی خروج برامام ظالم را بغی نمی‌دانند چون می‌گویند، جنگ با این گروه از خرج‌کنندگان واجب نیست.

جرم بغی عبارت است از قیام وخروج علیه امام و رهبر عادل به واسطۀ توجیه و تأویل فقهی (زحیلی، 1418ق، ج7، ص 5478).

یکی از نکاتی که در تعریف فوق دیده می‌شود، آن است که خروج و قیام برامام جامعه وقتی بغی محسوب می‌گردد، که امامت و حاکمیت او از طریق شرعی اثبات شده باشد. ضمن اینکه در تعریف مذکور وجه اشتراکی با مذهب شافعی دارد، مبنی براینکه سرپیچی کردن از ادای حق واجبی نسبت به امام و رهبر جامعه نیز بغی محسوب می‌شود.

 1-2-3-5- مذهب حنبلی

 بغی از دیدگاه آن‌ها عبارت است از خروج برامام و رهبر جامعه (ولو اینکه غیر عادل باشد) با توجیه فقهی که عمل آن‌ها را تجویز می‌کند، به شرط آنکه دارای قدرت و نیروی کافی باشند و لذا با نبودن هرکدام از قیود شرایط فوق این گروه از افراد در زمرۀ قطاع الطریق قرار می‌گیرند (فتوحی، 1416ق، ج2، ص 333).

ابن قدامه فقیه معروف مذهب حنبلی می‌نویسد: «بغاه گروهی از اهل حق(مسلمانان)هستند که از حاکمیت و اطاعت امام و رهبر جامعه خارج شده و با توجیه فقهی تجویز کننده، به دنبال خلع وبرکناری رهبر و حاکم جامعه می‌باشند و آن قدر قدرت و نیرو دارند که برای جلوگیری و مبارزه با آن‌ها نیاز به گردآوری سپاه می‌باشد» (ابن قدامه، بی‌تا، ج12، ص 71).

ایشان همانند فقهای حنفی کسانی را که از اطاعت امام جامعه خارج شده‌اند، به چهار دسته تقسیم می‌کنند که درصفحات قبل بیان گردید (همان، ص 66).

 1-3- پیشینۀ تاریخی بغی

نگاهی به پیشینۀ تاریخی بغی از دوران رسول خدا (ص) تا عصر حاصر، مؤیّد این نظریه است که شریعت اسلامی در برخورد با مخالفان، شیوۀ خاصی را ارائه و براساس نیّت و نوع جرم همواره بین حرکت‌های مخالفان تفکیک قائل بوده است.

 1-3-1- عصر رسول خدا (ص)

 بارها رسول خدا (ص) به علی(ع) فرموده بود که پس از من حوادث ناگواری رخ خواهد داد (سبحانی، 1379، ص 619) و ناکثین و قاسطین و مارقین با تو به جنگ برمی‌خیزند و شورش و بغی خواهند کرد. حضرت علی (ع) نیز در نهج‌البلاغه می‌فرماید: « من بین دو امر قرار گرفتم: یا با اهل بغی نبرد کنم و یا به آنچه پیامبر آورده کفر ورزم»! (تاریخ ابن کثیر،ج7، ص 307).

ابو ایوب انصاری، صحابی بلند پایه رسول خدا (ص)، بعد از جنگ بصره و قبل از شروع جنگ صفین، یعنی؛ در آغاز حرکت به صحنه نبرد در عراق، در جواب سؤالی که «چرا با گروه های مسلمان می جنگید» گفت: «رسول خدا (ص) ما را موظف کرده همراه علی (ع) با پیمان شکنان بجنگیم که جنگیدیم؛ موظف کرده که همراه او با بیدادگران منحرف بجنگیم که اینک به کارزار معاویه و طرفدارانش روانه‌ایم، و مأمور فرموده همراه علی (ع) با از دین برگشتگان بجنگیم، که هنوز آنان را ندیده‌ایم» (همان).

«عبدالله بن بدیل» معاویه و همدستانش را اهل بغی در گروه و تجاوزکاران داخلی می‌خواند و همرزمانش را تشویق می‌کرد با آنها که برسر خلافت با خلیفه صالح و حقیقی (امیر مؤمنان علی (ع)) به جنگ برخاسته اند، پیکار کنند.

اسناد تاریخی مشابهی نشان می‌دهد که این حقیقت، علاوه بر اصحاب و اهل بصیرت، بر افکار عمومی هم مسلّم بوده است. فقهای ادوار بعد، همین نظر را داشته اند. « محمد بن حسن شیبانی حنفی» متوفای 187 هجری و « امام الحرمین» در کتاب « ارشاد»، « قاضی ابوبکر بن العربی» در تفسیر آیۀ 9 سورۀ حجرات، امام علی (ع) را امام عادل و حکومتش را قانونی و مشروع می‌دانند و اصحاب جنگ‌های سه گانه را اهل بغی دانسته‌اند و معاویه، اصحاب جمل و نهروان را شورشی و باغی شمرده‌اند (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 483). این گروه های سه گانه در تاریخ اسلام به نام های « ناکثین» (پیمان شکنان) و « قاسطین» (ستمگران) و «مارقین» ( گمراهان و بیرون رفتگان از دین ) معروفند. سابقۀ این نامگذاری مربوط به عصر پیامبر گرامی است. آن حضرت خود از این سه گروه چنین توصیفی کرده و به علی (ع) و دیگران یادآور شده بود که علی (ع) با این سه گروه نبرد خواهد کرد (تاریخ بغداد، ج8، ص 340).

این سخن پیامبر (ص) یکی از خبرهای غیبی او است که محدثان اسلامی در کتاب های حدیث به مناسبت‌های گوناگون از آن یاد کرده‌اند.

علی (ع) می‌گوید: پیامبر خدا (ص) به من امر فرمود که با ناکثان و قاسطان و مارقان نبرد کنم (سبحانی، 1379، ص619).

ابن کثیر، در تاریخ خود قسمتی از این احادیث را گرد آورده است. از جمله یادآور شده که پیامبر (ص) وارد خانۀ امّ سلمه شد، سپس علی (ع) نیز آمد. پیامبر (ص) روبه همسر خود کرد و گفت: «ای امّ سلمه، این علی نبرد کننده با ناکثان و قاسطان و مارقان بعد از من است» (البدایه و النهایه، ج4، ص 305).

سابقۀ تفکّر خارجیگری به عصر رسول خدا بر می‌گردد. گروهی در عصر پیامبر (ص) فکر و ایدۀ خود را به نحوی اظهار می‌کردند و سخنانی می‌گفتند که روحیۀ پرخاشگری در آنها نمایان بود. مورد زیر از نمونه‌های بارز این موضوع است: پیامبر (ص) غنایم « حنین» را بنا بر مصالحی تقسیم کرد و برای تألیف قلوب مشرکان تازه مسلمان، که سالیان درازی با اسلام در حال جنگ بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع «حرقوص بن زهیر» زبان به اعتراض گشود و بی‌ادبانه روبه پیامبر (ص) کرد و گفت: « عدالت کن!» گفتار دور از ادب وی پیامبر (ص) را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: « وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟!» عمر در این هنگام پیشنهاد کرد که گردن او را بزنید، ولی پیامبر(ص) نپذیرفت و از آیندۀ خطرناک او گزارش داد و فرمود:« او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر دین بیش از حد کنجکاوی خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت!» (سیره ابن هشام، ج2، ص 497).

بخاری در کتاب "مؤلفه القلوب" می گوید: « پیامبر (ص) درباره او و یارانش فرمود: یمرقون من الدّین ما یمرق السهم من الرّمیه. پیامبر (ص) لفظ "مرق" را که به معنی پرتاب شدن است به کار می‌برد، زیرا این گروه به سبب اعوجاج و کجی در فهم دین، به جایی رسیدند که از حقیقت دین دور ماندند و در میان مسلمانان "مارقین" لقب گرفتند (سبحانی، 1379، ص620).

واز تمام این اخبار و روایات مشهورتر و معروف تر، سخن رسول خدا (ص) به عمّار یاسر بود که فرمود: «ای عمار تو نخواهی مرد تا اینکه گروه تجاوزگر (باغی) رویگردان از حق تو را می‌کشند و آخرین بهرۀ تو ا این دنیا جرعه ای شیر است» (الغدیر، ج9، ص 21).

و این سخن پیامبر در جنگ صفین نشانۀ حقانیّت و ملاک تشخیص ظالم و باغی از مظلوم قرار گرفت و گروهی که روایت پیامبر در مورد عمار را شنیده بودند با شبهات عمار در همان عرصه پیکار موضع خود را عوض کرده و از اردوگاه معاویه خارج شدند و به سپاه علی (ع) پیوستند (تاریخ طبری، ج6، ص 2552).

پس از ذکر مواردی که حکایت از پیش‌گویی های رسول خدا (ص) می‌کند، و روایات دیگری که حضرت خبر وقوع جنگ میان علی(ع) با تجاوزگران و باغیان از مواردی که ذکر شد، فهمیده می‌شود که تاریخچۀ واژۀ « بغی» و «بغات» و « فئه باغیه» به زمان رسول خدا (ص) باز می‌گردد.

 1-3-2- دوران خلفای سه گانه

1-3-2-1- خلیفۀ اوّل

 در زمان خلیفۀ اوّل، حوادثی تحت عنوان بغی دیده نمی‌شود و تنها داستان مالک بن نویره نقل گردیده که پس از رحلت رسول خدا (ص) و خلافت ابوبکر، مدتی از دادن زکات مال خود امتناع کرده بود و استدلال و توجیه شرعی خود را در آیه قرآن می‌دانست که در سورۀ توبه آیه 103 آمده است: « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ...»؛ ای رسول، از اموال آنها صدقه بگیر تا آنها را پاک و پاکیزه نمائی و برای ایشان دعا کن که دعای تو مایۀ آرامش آنهاست.

مالک می‌گفت دعای ابن ابی قحافه (ابوبکر) برای ما آرامش خاطر نمی آورد. خلیفه دستور داد که زکات را از آنها بستانند و خالدبن ولید، سردار جاهلی را برای سرکوبی وی اعزام نمود. خالدبن ولید با قساوت تمام او و قبیله اش را قتل عام کرد و توبۀ ایشان را نپذیرفت و همسر او را در همان شب مورد تجاوز قرار داد. با شنیدن این خبر، موجی از اعتراض میان مؤمنان ایجاد شد و همۀ مردم عمل او را محکوم کردند و قصاص خالد را خواستار شدند. خلیفه برای تبرئه او گفت خالد اجتهاد کرده و به خطا رفته است! علمای اهل سنت عمل مالک را بغی دانسته اند و برخورد حکومت را نیز سرکوب باغیان شمرده‌اند (تاریخ طبری، ج6، ص 1408).

 1-3-2-2- خلیفۀ دّوم

در زمان خلیفۀ دّوم خبری به عنوانم بحث باغیان مطرح نیست و حادثه‌ای دراین خصوص نقل نگردیده است.

 1-3-2-3- خلیفۀ سوّم

 یکی از محققان می‌نویسد که عثمان، دست به کشتار مسلمانان زد و خون مسلمانان ریخت و او اولین کسی است که در میان مسلمانان سلاح کشید و باغی است (فارسی، 1349، ص498). موارد زیر، مؤید این نظر است:

ضرب و جرح صحابه بزرگ پیامبر همچون عبداو... بن مسعود، تبعید شخصیت‌های بزرگی چون ابوذر، بذل و بخشش‌های بی حدّ و حساب بیت المال به خویشاوندان، و از همۀ آنها خطرناک تر مستولی کردن بنی امیّه بر مردم که رسول خدا (ص) بارها از دادن منصب به آنها نهی کرده بود.[3] و فرموده بود که اگر آنها را بر منبر من دیدید گردن آنها را بزنید! خلفایی چون عثمان، نه تنها در راه پیشرفت فرهنگ اسلامی قدمی بر نداشتند، بلکه با روش و منش خود سدّی بزرگ در مقابل جریان تبلیغی صحابۀ پیامبر گردیدند. آن‌ها با هدایت جامعه به سوی ارزش‌های دوران جاهلی، مشکل بزرگی به نام «اسلام جاهلی» فراروی حکومت علی(ع) قرار دادند. حضرت در همان ابتدای خلافت به آن اشاره کرد که زمان شما مانند زمانی گردیده که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث گردید.

در این نوع جاهلیت، ثروت‌ها در قالب حق و حقوق و صلۀ رحم، و پست و مقام در قالب شایستگی‌ها، تنها به هم فکران و هم پیالگان داده می شد. حدود الهی در پوشش عفو و بخشش حاکم اسلامی، تعطیل شده بود.

تعصب فامیلی در خلیفه سوم به قدری شدّت داشت که تمام معیارهای اصولی که یک حاکم حتی برای حفظ حکومت خویش نیز باید به آن پایبند باشد تحت شعاع این تعصب قرار گرفته بود. عاطفۀ بیش از حدّ خلیفه نسبت به خاندان «ابی معیط» به قدری بر همگان واضح بود که حتی خلیفه دوم نیز این مسأله را درک کرده بود و به این جهت به ابن عباس گفته بود.

« ولو ولیّها عثمان لحمّل بنی أبی معیط علی رقاب الناس ولو فعلها لقتلوه» (انساب بلاذری، ج5، ص 16)؛ اگر عثمان زمام خلافت را دست گیرد فرزندان «ابی معیط» را بر مردم مسلّط می‌سازد و اگر چنین کند او را می‌کشند.[4] زمانی هم که عثمان ولید بن عتبه را به استانداری گفتند مگر عمر به تو سفارش نکرد که آل بنی معیط و بنی امیّه را بر گردن مردم مسلّط نکنی؟! (انساب بلاذری، ج5، ص 30)

 1-3-2-4- دوران امیرالمؤمنین علی(ع)

 حوادثی که در زمان عثمان اتفاق افتاد زمنیه‌های خلافت علی (ع) و بیعت مردم با آن حضرت را فراهم ساخت. نحوۀ عملکرد عثمان عقده‌ای در دل ها ایجاد کرده بود که تنها به دست علی (ع) گشوده می‌شد و تنها عدالت علی (ع) تسکین دردها و زخم‌های به وجود آمده از دوران حکومت بنی ابی معیط و بنی امیّه بود.

در تاریخ خلافت اسلامی هیچ خلیفه‌ای مانند علی (ع) با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزیده نشد و گزینش او این چنین به آراء صحابه و نیکان از مهاجر و انصار و فقها و قراء، متّکی نبوده است. و این تنها علی (ع) است که خلافت را به این شکل و به دموکراتیک‌ترین شیوه آن به عهده گرفت (جعفریان، 1369، ص 441).

علی(ع) در دوران خلافتش با سه دسته دشمن روبه رو بود و با آنان به پیکار برخاست و در مدّت پنج سالۀ خلافت، لحظه‌ای از خطر آنان ایمنی نیافت. این سه دسته عبارت بودند از اصحاب جمل که آنان را ناکثین نامید و اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج که آنها را مارقین می‌خواند. سابقه این نامگذاری به دوران پیامبر اکرم (ص) باز می‌گشت که به او فرموده بود پس از من با ناکثین و مارقین و قاسطین جنگ خواهی کرد؟ (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 201).

در نهج‌البلاغه در مورد این سه گروه چنین می‌فرماید: « پس چون به امر خلافت قیام کردم، طائفه‌ای نقض بیعت کردند (ناکثین) و جمعیتی از دین بیرون رفتند (مارقین) و جمعیتی از اوّل سرکشی و طغیان کردند (قاسطین) (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه).[5]

شهید مطهری در مورد ویژگی هریک از این سه گروه می‌گوید:

1. ناکثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض.

سخنان حضرت در مورد عدل و مساوات، بیشتر متوجه این جمعیّت است.

2. روح قاسطین، روح سیاست و تقلب و نفاق بود. آنها می کوشیدند تا زمام حکومت را در دست گیرند و بنیان حکومت و زمامداری علی (ع) را در هم فرو ریزند. عده‌ای به امام (ع) پیشنهاد کردند تا حدودی مطامعشان را تأمین کند. اما امام (ع) نپذیرفت، زیرا که او آمده بود تا با ظلم مبارزه کند، نه آنکه ظلم را امضاء نماید! و از طرفی معاویه و طرفدارانش با اساس حکومت علی (ع) مخالف بودند، آنها می خواستند که خود مسند خلافت اسلامی را اشغال کنند و در حقیقت جنگ علی (ع) با آنها جگ با نفاق ودورویی بود (مطهری، 1379، ص112).

3. دستۀ سوّم که مارقین بودند، روحشان روح عصبیّت‌های ناروا و خشکه مقدسی‌ها و جهالت‌های خطرناک بود، علی (ع) نسبت به همۀ اینها دافعه‌ای نیرومند و حالتی آشتی‌ناپذیر داشت (همان، ص 113).

دستۀ اوّل افرادی مانند طلحه و زبیر دستۀ دوّم به سرکردگی معاویه و دستۀ سوّم خوارج بودند. دشمنان دانا امثال معاویه، افرادی کار آزموده و دارای طرز تفکر بودند که برای رسیدن به اهداف دنیایی خود، از انواع خدعه‌ها و نیرنگ‌ها بهره می‌جستند. این گروه بیشتر چهره‌های سیاسی بودند نه مذهبی و در دین سابقۀ مجاهدتی و یا همراهی و مصاحبت با پیامبر (ص) را نداشتند.

گروه دیگر، یعنی افرادی مانند طلحه و زبیر، هم دارای وجهۀ مذهبی بودند و هم خود را به سیاست می‌زدند. امّا در هیچ قسمت پیروز میدان نبودند. این عده اولین کسانی بودند که بر ضد امام (ع) حرکت کردند. ولی به علت همین ضعف دید سیاسی از معاویه و همفکرانش فریب خوردند. و گروه خوارج، افراد مقدس مأب کج فهم که غالبا ابزار دست و وسیله پیشبرد افکار سیاست مداران بودند این گروه نه از دین فهمی درست داشتند و نه از سیاست بهره‌ای برده بودند. دوستی‌شان بیش از دشمنی‌شان خطر داشت، پیشانی‌های پینه بسته، نمازهای طولانی و زبان‌های دائم الذکرشان، شمشیر هر جنگجویی را کند می‌کرد و پای هر جنگاور را می‌‌لرزاند. این دسته کاستی سابقه امثال معاویه را جبران می‌کردند و به خاطر جهالتشان به عنوان ابزار و آلت دست او قرار گرفته و سدّ راه مصالح عالیه اسلامی واقع گردیدند. البته همیشه منافقان بدبین، مقدّسان احمق را علیه مصالح اسلامی بر می‌انگیزد که به فرمایش علی(ع)، این افراد تیرهای شیطانند که باعث تردید و گمراهی مردم می‌شوند.

الف) طلحه و زبیر و عایشه و (جنگ جمل)

طلحه و زبیر از جمله کسانی بودند که با عنایات خلیفۀ دوّم به شورای خلافت راه یافتند و در زمان حکومت خلیفۀ سوّم، ثروت قابل ملاحظه‌ای گرد آوردند. امّا پس از رشد افکار مخالف علیه عثمان، به قصد فرصت طلبی شدیدترین دشمنی‌ها را در حق عثمان به جای آوردند تا این که عثمان به قتل رسید اما اقبال عمومی به علی (ع) آن چنان بود که ایشان نیز در زمرۀ مبایعان در آمدند و از نخستین بیعت‌کنندگان با حضرت شدند، به این امید که جایگاه خود را تثبیت کنند.

آنان اندکی پس از خلافت حضرت امیر(ع)، سهم خود را طلب کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به ولایت بصره و کوفه و یا شام بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمی‌دانست و خلافت را وسیله‌ای جهت اجرای فرامین الهی و سنّت نبوی می‌دانست، نمی‌توانست برای خشنودی عده‌ای زیاده طلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در سازش درآید (نهج البلاغه، خطبه 131، ص 189).

بدین ترتیب آنها با نا امیدی محضر علی (ع) را ترک کرده و در صدد کارشکنی و نقض بیعت برآمدند و به بهانه عمره، راهی مکّه شدند و در همین حال، امام آنان را از کارشکنی بر حذر داشت (احمدوند، 1384، ص45 به نقل از فتوح ابن اعثم، ج2، ص 257؛ انساب بلاذری، ج2، ص 222). آن ها به محض خروج از مدینه بنای مخالفت گذاشتند و در برخورد با دیگران بیعت خود را نفی و یا آن را از روی اجبار و اکراه اعلام می‌نمودند.

دیگر دشمن حضرت، عایشه دختر خلیفۀ اوّل و همسر پیامبر (ص) بود. عایشه با عنوان «ام‌المؤمنین»، روایاتی جعل کرد که در آن‌ها، علاقه خاص حضرت رسول به وی، بیان شده بود؛ روایاتی که گاه، عدالت پیامبر را زیر سؤال می برد (مسند احمد، ج6، ص 151).[6] این زن، جایگاه ویژه‌ای در بین مسلمان‌ها پیدا کرده بود و توجّه خاص خلیفه دوم به او نیز در ایجاد این جایگاه ممتاز در بین همسران پیامبر بی‌تأثیر نبود (احمدوند، 1384، ص46 به نقل از الاصابه فی معرفه الصحابه، ج4، ص360).[7]

عایشه چون به مقصود نرسیده بود، مخالفت‌های خود را با آن حضرت شروع کرد و نقش اول را در تشجیع مردم برای جنگ با علی (ع) به عهده گرفت، در زمانی کوتاه طلحه و زبیر، عایشه و استانداران معزول عثمان که غالبا از بنی امیه بودند، و دیگر مخالفان آن حضرت، خود را به مکه رسانیدند. در این میان معاویه نیز که در شام برای بهره‌برداری سیاسی از قتل عثمان لحظه شماری می‌کرد پس از دریافت نامۀ مروان بن حکم که در آن، معاویه «ولیّ دمّ عثمان» خطاب شده بود، زمینه را آماده می‌دید. امّا می‌دانست که اگر در آن زمان دست به عملی بزند راه را برای خلافت طلحه و زبیر باز می‌کند. از این رو تنها به تحریک آنها جهت تصرف بصره و جنگ با حضرت اکتفا نمود و با ارسال نامه و نامیدن زبیر با عنوان «امیر المؤمنین» نوشت که از اهل شام برای او بیعت گرفته است و او باید قبل از علی (ع) عراق را بگیرد که شام نیز برای او آماده شده (اعیان الشیعه، ج3، ص12).

زبیر نیز با رسیدن نامه خوشحال و مسرور و با آرزوی خلافتی که در حکومت علی (ع) حتی به امارت بر استانی از آن نرسیده بود در تدارک حملۀ به بصره برآمد. و با تأکیدات عبدالله بن عامر والی عثمان در بصره که وعدۀ صد هزار شمشیر آماده به او داده بود (فتوح ابن عثم، ج2، ص 276؛ الجمل، ص 67) اصحاب جمل به سوی بصره رفتند. عایشه رهبری معنوی را به عهده گرفته بود و

[1]- و یدخل فی البغاه کل باغ علی الامام او نائبه الخاص او العام ممتنع عن طاعته فی ما امر به و نهی عنه ... .

[2]- هم الخارجون علی الامام الحق بغیر حق فلو خرجوا بحق فلیسوا بغاه.

[3]- ابن ابی الحدید در شرح خطبه 30 به تمام این موارد اشاره نموده است.

[4]- هر چند خلیفه دوّم ممکن است این اعتقاد را نیز داشته باشد ولی در راه به حکومت رسیدن عثمان نقش شورائی که خلیفۀ دوّم تشکیل داد پوشیده نیسست که اصلی ترین عانمل تعیین عثمان همین شورا بود.

[5]- ؛ « فلمّا نهضت بالامر نکثت طائفه و. مرقفت اِخری و قسط آخرون».

[6]- عایشه از قول سایر زنان پیامبر به پیامبر گفته می شد که چرا عدالت را رعایت نکرده و تنها به سراغ عائشه می رود!

[7]-. عمر دو هزار در هم بر سهمیّه او افزون به سایر زنان پیامر افزود.



جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید





|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبلیغات
4kia.ir
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
آرشیو مطالب
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وب سایت در خبرنامه وب سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فایل کده و آدرس filecompartment.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1344
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2747
:: باردید دیروز : 1898
:: بازدید هفته : 2747
:: بازدید ماه : 5627
:: بازدید سال : 9217
:: بازدید کلی : 120248