مقاله108-بررسی شهرسازی در ایران105 صفهرست عنوان صفحه 1- پيشگفتار 1 1-1- شهرهاي جديد در ايران 2-1- اهداف عمده جديد ايران 3-1- نكته اي در حاشيه نوسازيها 4-1- روشهاي طارحي محيط (نظريه هاي اثباتي و هنجاري) 5-1- نظرية اثباتي 2- دانش محتوايي 1-2- كاهش هزينة ساخت و ساز در سطوح مختلف توانييهاي كارفرما 2-2- تامين قرارگاه رفتاري 1-2-2- فضاهاي چندگانه عملكردي 2-2-2- تعامل اجتماعي و محيط ساخته شده 3-2-2- مركزيت كاركردي و محيط ساخته شده 3-2- انساني ساختن فضاها 1-3-2- روشنايي 2-3-2- فضاهاي بدون مانع 3-3-2- فضاهاي متناسب با ابعاد بدن انسان و نحوة انجام فعاليت او
4-3-2- طراحي اقليمي 5-3-2- راحتي نگهداري از مجموعه 6-3-2- جلوگيري از آلودگي محيط زيست و رعايت اصول بهداشتي 7-3-2- باقي ماندن اهالي در مجموعه در شرايط مختلف اقتصادي و جمعيتي 8-3-2- استفادة بهينه از فضا 1-8-3-2- استتفادة بهينه از فضاي سكونتي از سطح بالاتر از همسايگي 9-3-2- خلوت (فضاي شخصي ـ قلمروپايي) 1-9-3-2- خلوت 2-9-3-2- فضاي شخصي 3-9-3-2- قلم و پايي 10-3-2- پيش گيري از خطرات (آتش سوزي – باران شديد يا سيل – زلزله و ريزش بنا) 11-3-2- نقشه شناختي 1-11-3-2- عناصر شهر از نظر لينچ 2-11-3-2- عناصر شهر از نظر الكساندر 3-11-3-2- بافت شهر (عامل بوجود آورنده شهر) 1-3-11-3-2 چگونگي تركيب فضاهاي پر و خالي
2-3-11-3-2- تراكم 4-11-3-2- فضاي محيطي و فضاي پس مانده شهري معاصر 5-11-3-2- ارزشهاي زيبايي شناختي محيط 1-5-11-3-2- زيبايي شناس فرمي 1-1-5-11-3-2- نظم و بي نظمي 2-1-5-11-3-2- قوانين گشتالت 1-2-1-5-11-3-2- اصل تشابه 2-2-1-5-11-3-2- رابط دراكي بين اجزاء مشابه و كل 3-2-1-5-11-3-2- تنوع و رابط آن با ادراك فاصله در مسيرهاي شهري 4-2-1-5-11-3-2- جهت يابي 5-2-1-5-11-3-2- يك مرتبگي يا غير مترقبه بودن 3-1-5-11-3-2- تحقيقات تجربي اخير 2-5-11-3-2- زيبايي شناسي نمادين 1-2-5-11-3-2- رويكرد يونگي نمادگرايي 2-2-5-11-3-2- نور محيط 3-2-5-11-3-2- رنگ 6-11-3-2- مقياس انساني
3- شناخت 1-3- شناخت وضع موجود 1-1-3- شناخت پرند 2-1-3- شناخت عوامل 1-2-1-3- شناخت كارفرما 1-1-2-1-3- امكانات كارفرما براي ساخت و ساز 2-1-2-1-3- خواسته هاي كارفرما 2-2-1-3- شناخت استفاده كنندگان 1-2-2-1-3- توزيع درصدي متقاضيان بر اساس بعد خانوار و ميانگين بعد خانوار 2-2-2-1-3- توزيع درصدي متقاضيان بر اساس سن 3-2-2-1-3- وضعيت تحصيلات 4-2-2-1-3- وضعيت درآمدي و شغلي استفاده كنندگان و توانايي مالي يك خانوادة 4 نفره براي خريد مسكن 5-2-2-1-3- خواسته هاي استفاده كنندگان و تعيين حدود متراژ واحدهاي 1 تا 6 خوابه مطابق با نحوه فعاليت استفاده كنندگان 1-5-2-2-1-3- شناخت غير مداخله گرا
2-5-2-2-1-3- شناخت مداخله گرا 1-2-5-2-2-1-3- بررسي مدارك تصويري 2-2-5-2-2-1-3- پرسشنامه 3-2-5-2-2-1-3- بدست آوردن حدود متراژ واحدهاي 1 تا 6 خوابه مطابق با نحوه فعاليت استفاده كنندگان 1-4-2-5-2-2-1-3- نشيمن و پذيرايي 2-4-2-5-2-2-1-3- ناهارخوري 3-4-2-5-2-2-1-3- آشپزخانه 4-4-2-5-2-2-1-3- اتاقهاي شخصي (اتاق خواب) 5-4-2-5-2-2-1-3- سرويس 6-4-2-5-2-2-1-3- جمع بندي 3-1-3- شناخت ويژگيهاي بستر طرح 1-3-1-3- موقعيت سايت و كاربردي آن 2-3-1-3- كاربردي هاي مجاور 3-3-1-3- دسترسي ها 4-3-1-3- امكانات زيربنايي 5-3-1-3- چشم اندازها
6-3-1-3- ويژگيهاي اقليمي بستر طرح 1-6-3-1-3- دما 2-6-3-1-3- رطوبت 3-6-3-1-3- بارش 4-6-3-1-3- وضعيت تابش 5-6-3-1-3- باد 7-3-1-3- ويژگيهاي فيزيكي بستر طرح 1-7-3-1-3- مساحت 2-7-3-1-3- توپوگرافي 3-7-3-1-3- نحوه هدايت آبهاي سطحي منطقه در بستر طبيعي زمين 4-7-3-1-3- وضعيت گسلهاي منطقه 5-7-3-1-3- مكانيك خاك 6-7-3-1-3- پوشش گياهي 4-1-3- آيين نامه و ضوابط طراحي در سايت مزبور (ناحيه تراكم متوسط) 5-1-3- برسي تظابق خواسته كافرما مبني برساخت 300 واحد مسكوني در سايت مزبور با ضوابط معماري و شهرسازي منطقه 6-1-3- محاسبه حداقل قيمتي كه كارفرما بايد پروژه را بفروشد تا براي او
مقرون به صرفه باشد . 7-1-3- توجيه اقتصادي طرح 8-1-3- بدست آوردن سرانه مفيد مسكوني براي استفاده در برنامه تعيين حدودي متراژهاي بنمايي واحدهاي مجموعه 2-3- هدف 3-3- برنامه 1-3-3- برنامه كم كردن هزينة ساخت و ساز 2-3-3- برنامه تامين قرارگاه رفتاري 1-2-3-3- برنامة تأمين قرارگاه در محدودة فضاي خصوصي 2-2-3-3- برنامة تأمين قرارگاه رفتاري در محدودة فضاي همسايگي (نيمه خصوصي يا نيمه عمومي) 3-2-3-3- برنامة تأمين قرارگاه رفتاري در محدودة فضاهاي رده بالاتر از فضاي همسايگي تا كل مجموعه 3-3-3- برنامة انساني ساختن فضاها 1-3-3-3- برنامة تامين روشنايي 2-3-3-3- برنامة تأمين فضاهاي بدون مانع 3-3-3-3- برنامة تأمين فضاي متناسب با ابعاد انسان و نحوه انجام فعاليت او
1-3-3-3-3- تعيين حدود واحد همسايگي و زير محله تا ناحيه 3-3-3-3-3- ابعاد تراس 4-3-3-3- برنامة تأمين طراحي اقليمي 1-4-3-3-3- ميزان بهم فشردگي مجموعه 2-4-3-3-3- شكل سقف و ايجاد سايه روي پشت بام و كوچه 3-4-3-3-3- استفاده از گياهان 4-4-3-3-3- جهت گيري معابر 5-4-3-3-3- جهت گيري ساختمانها 6-4-3-3-3- فاصلة ساختمانها 7-4-3-3-3- درصد سطح پنجره به نماي ساختمان 8-4-3-3-3- كوران در فضاي داخلي 9-4-3-3-3- ظرفيت حرارتي و رنگ مصالح 10-4-3-3-3- ايجاد سايه بان براي بهره گيري به موقع و بهتر از نور خورشيد 11-4-3-3-3-استفاده از فضاي واسطه 5-3-3-3- برنامة تأمين راحتي نگهداري از مجموعه 1-5-3-3-3- انرژي ارزان و در دسترس 2-5-3-3-3- كاهش ميزان اتلاف انرژي 1-2-5-3-3-3-رعايت اصول طراحي اقليمي 2-2-5-3-3-3- جلوگيري از پرت انرژي در داخل واحد مسكوني 3-5-3-3-3- دوام مصالح 4-5-3-3-3- راحتي نظافت و تميز كردن بنا 5-5-3-3-3- تعداد مناسب واحدهاي موجود در يك همسايگي 6-5-3-3-3- تعداد مناسب واحدهايي كه از تاسيسات مشتري استفاه ميكنند. 6-3-3-3- برنامه جلوگيري از آلودگي محيط زيست و رعايت اصول بهداشتي 1-6-3-3-3- سيستم دفع فاضلاب 2-6-3-3-3-سيستم جمع آوري و دفع زباله 3-6-3-3-3-استفاده از انرژي پاك 4-6-3-3-3-راحتي نظافت و تميز كردن بنا 5-6-3-3-3-مكان دستشويي در نظام فضايي واحد مسكوني 6-6-3-3-3- قرار دادن حريم بين در ورودي واحد مسكوني و بقيه فضاها 7-6-3-3-3- برنامه يافتن تدابيري براي باقي ماندن اهالي در مجموعه در شرايط مختلف اقتصادي وجمعيتي 8-6-3-3-3- برنامه ريزي براي استفاده بهينه از فضا 1-8-6-3-3-3- برنامه استفاده بهينه از فضا در سطح واحد مسكوني 1-1-8-6-3-3-3- استفاده چندگانه از فضا 2-1-8-6-3-3-3- به حداقل رساندن فضاهاي ارتباطي و ذون بندي در طراحي 3-1-8-6-3-3-3- متصدي طراحي كردن فضاها 4-1-8-6-3-3-3- استفاده از ظرفيت خالي وسايل 2-8-3-3-3-برنامه استفاده بهينه از فضاي سكونتي از سطح بالاتر از همسايگي 9-3-3-3- برنامه تأمين خلوت (فضاي مشخص – قلم و پايي) يا فضاي قابل دفاع 1-9-3-3-3- قلم وپايي 2-9-3-3-3- نقش جداره و بدنه 1-2-9-3-3-3- بدنه سيان صافي ورودي 2-2-9-3-3-3- امكان مراقبت از فضاي همسايگي بدون ديده شدن توسط ديگران (با رعايت عدم اشرافيت) 3-2-9-3-3-3- جداره حافظ امنيت صوتي و شنيداري 4-2-9-3-3-3- جداره هاي متحرك در داخل فضا 3-9-3-3-3- تامين فضاي شخصي (شخصي سازي) 4-9-3-3-3- تعيين مكان مناسب براي پروژه 10-3-3-3- برنامة پيش گيري از خطرات 1-10-3-3-3- آتش سوزي 2-10-3-3-3- باران شديد يا سيل 3-10-3-3-3- زلزله و ريزش بنا 11-3-3-3- برنامه تامين نقشه شناختي (زيبايي شناختي – مقياس انساني) يا قواعد شكل گيري فضاي مثبت الكساندر 1-11-3-3-3- ارتباط توده با فضاي پيرامون 1-1-11-3-3-3- محصور كردن فضا 2-1-11-3-3-3- آگاهي از فضا 2-11-3-3-3- ويژگي توده 1-2-11-3-3-3- هم پيوندي عناصر شهري و واحدهاي مسكوني 2-2-11-3-3-3- تركيب (كمپوزيسيون) 3-2-11-3-3-3- نقش جداره در تعريف فضاي شهري 1-3-2-11-3-3-3- كاركرد تجسمي بدنه 2-3-2-11-3-3-3- بازنمايي انتقال بارها در جداره 3-3-2-11-3-3-3- خوانايي جداره 4-3-2-11-3-3-3- طراحي جداره ها 4-2-11-3-3-3- ساخت و ساز مركب ساز و كار ايجاد تنوع در احجام ساختماني 3-11-3-3-3- ويژگيهاي فضا 1-3-11-3-3-3- ايجاد فضاهاي متباين 2-3-11-3-3-3- رعايت مقياس و تناسب 4-11-3-3-3- ويژگي دسترسي و خيابان 1-4-11-3-3-3- خيابان طراحي شده به مثابه فضا 2-4-11-3-3-3- جداسازي سواره و پياده 3-4-11-3-3-3- الگوي خيابانهاي محله 5-11-3-3-3- ويژگيهاي پاركينگ 4-3- گونه شناسي و بررسي نمونه ها 1-4-3- ساخت و ساز پيراموني 1-1-4-3- نمونة 1: مجموعة Hollainhof 2-1-4-3- نمونة 2: مجموعةمسكوني و اوان 3-1-4-3- نمونة 3: مجموعةTitan تيتان 4-1-4-3- نمونة4: دهكده آسيايي دهلي نو 2-4-3- ساخت وساز خطي (خطي در امتداد خيابان و خطي در رديفهاي موازي) 1-2-4-3- نمونة 1: مجموعةOchsenanger Bomberg 2-2-4-3- نمونة 2: مجموعة Selfbuit Housing in palenciana 3-4-3- ساخت و ساز مجموعه اي 1-3-4-3- نمونه: مجموعة Housing in Rue Leblanc 4-4-3- ساخت وساز تركيبي (تركيب گونه هاي مختلف ساختماني) 1-4-4-3- مجموعةمسكوني همدان 5-4-3- ساخت و ساز مسكوني با ارتفاع متوسط 4- طراحي و ارائه آلترناتيوها 5- گزينش 6- منابع و مأخذ 1-6- منابع داخلي 2-6- منابع خارجي
1-پيشگفتار: 1-1-شهرهاي جديد در ايران: احداث شهرهاي جديد در ايران نيز بعد از انقلاب اسلامي مورد توجهمسؤولان قرار گرفت و از اوايل سال 1360 مطالعه و برنامهريزي آن آغاز گرديد. بههمين مناسبت، شركت عمران شهرهاي جديد زير نظر وزارت مسكن و شهرسازيشروع به فعاليت نمود و احداث 17 شهر جديد را براي اسكان سرريز جمعيتي 12شهر را در برنامه كاري خود قرار داد. بدين منظور وزارت مسكن و شهرسازي درراستاي نيل به اهداف تعريف شده، لايحه ايجاد شهرهاي جديد را به هيأت دولتتقديم نمود كه در تاريخي 20/9/64 به تصويب رسيد.
2-1- اهداف عمده شهرهاي جديد ايران: 1- اجراي طرح كالبندي ملي و توزيع مناسب جمعيت و اشتغال در سطحكشور در ارتباط با هدفهاي استراتژيك 2- ايجاد مناطق مسكوني براي فعاليتهاي جديد اقتصادي 3- كمك به اجراي كمي وكيفي برنامههاي توسعه مسكن و ايجاد تعادل دربازار مسكن
3-1- نكتهاي در حاشيه نوسازيها: تجربه نشان داده است كه پيشبيني طرحهاي جامع و اي بسا طرحهايتجديدنظر به علت شرايط ويژه ساخت اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه با آنچهكه در عمل در شهرها اتفاق ميافتد، همخواني ندارد. وفاق با هويت معماري وپيوند با حلقههاي پرارزش گذشته، در ساخت و سازهاي جديد از طريق تفكيكهايمتداول به صورت خيابانهاي موازي و يكنواخت با مقررات وضوابط طرحهايجامع ميسر نيست. مجموعههاي مسكوني بسيار يكنواخت و فاقد فضاهاي عمومي و ارزشهايبصري ميباشند.
4-1- روشهاي طرح محيط: (نظريههاي اثباتي و هنجاري) در حال حاضر طراحان قادر به استفادة صحيح از نظريهها نيستند. به ايندليل كه افراد حرفهاي بيشتر با استفاده از نظريههاي هنجاري و با تكيه بر ادراكشخصي طراحي كردهاند. و در استفاده از نظريههاي اثباتي كه بعضي آن را نظريهتبييني مينامند و توصيف و تبيين روشن پديدهها و فرآيند شكلگيري آنها، ضعيفبودهاند. در نتيجه هرگاه طراحان براي مردمي با الگوهاي رفتاري و ديدگاههايارزشي متفاوت طراحي كردهاند در ادراك اثر طراحي بر زندگي مردم به نتايجاشتباهي رسيدهاند. با توجه به آنكه رشتههاي تحقيقي و علمي در حال چالش و تغيير مداومهستند، بشدت از جهت بنيانهاي نظري مورد توجه و نقد قرار گرفتهاند. اين توجه ونقد، بويژه در معماري و شهرسازي امروزه وجود داشته است. يكي از محدوديتهاي اساسي نهضت معماري تجدد، تدوين نشدن مبانينظري آن عنوان شده است. بايد اين نكته را ذكر كرد كه بسياري از طراحان بويژه،معماران از وضع موجود راضياند، آنها معتقدند كه دانش موردنياز طراحي خوببيش از آنچه با كشف و شهود بدست ميآيد، نيست. آنها معتقدند كه معرفت حاصلاز درك عمومي جامعه براي طراحي كفايت ميكند و اعتقاد دارند هدف معماريبيان شخصيت مستقل آن ميباشد. (Norberg - Schulz 1965) اگرچه بسياري از طرحهاي خوب از اين طريق بوجود آمدهاند، اما مخارجروزافزون ساختمان و گوناگوني استفاده كنندگان از محيطهاي طراحي شده،طراحي براساس نظم شخصي را با ابهام مواجه ساخته است. اگر طراحان به زبان خصوصي تكلم كنند از هم آهنگ كردن رشتههاي ديگرعاجز خواهند ماند. در رشتههاي ديگر ارباب تخصص مورد احترامند براي آنكه نهفوراً ولي سرانجام ميتوانند كارهاي خود را توضيح دهند. معمار متخصصمعمولاً با توسل به معجزات و نبوغ هنرمندانه خويش كه مدعي آن است، جلباحترام ميكند. در دهههاي 70 و 80 ميلادي با رشد مكتب فراتجدد، تغيير جهتي در توجهطراحان به زيباييشناسي نمادين و تاحدودي نيز به جنبههاي اجتماعي طراحيايجاد شد. نتيجه اين حركت بجاي تغيير بنيادين فكري، ارائه شيوههاي جديدزيباييشناختي بود. پايه معرفتي و مباني نظري هر حرفهاي نياز به يك ساختاراوليه قوي دارد. در حال حاضر اساس مباني نظر معماري بر ديدگاههاي افراد معمار يا مكاتبفكري معماري استوار است. اين مباني بر هنرمند بودن معمار و بر باورهاي فرديمعماران در مورد معماري خوب تأكيد دارد. توجيه اين باورها و جهانبينيمعماران كمتر به روشني بيان شده است. طراحان حرفهاي اطلاعات زيادي از جهانهستي را در ذهن خود محفوظ نگاه داشتهاند. معرفت شخصي يك معمار دردسترس ديگران نيست و امكان آزمودن و كاربرد آن وجود ندارد. مباني نظري اثباتي، درك ما را از محيطهاي طبيعي و ساخته شده و نقشي كهدر زندگي مردم دارند بالا ميبرد. همان گونه كه گفته شد، مباني نظريه اثباتي،پژوهش و حرفه معماري، در تداوم و پيوستگي كامل هستند. اين تداوم با آزمونفرضيهها بدست ميآيد. بدين ترتيب كه هر طرح شهري، طرح منظر يا طرح يكساختمان، فرضيه يا مجموعهاي از فرضيههاست كه در چارچوب نظريههايمعماري آزموده ميشود. اين آزمون ميتواند از طريق ارزيابي نظام يافته بنايساخته شده با نظرخواهي از طراح، تأمين كننده مالي و استفاده كنندگان، پس ازبهرهبرداري از آن انجام پذيرد.
عكس
الف - مدل مفهومي نظريه هنجاري براي رشتههاي طراحي ب - مدل مفهومي نظريه اثباتي براي رشتههاي طراحي
5-1- نظريه اثباتي: نظريه اثباتي در رشتههاي طراحي مانند ديگر رشتههاي كاربردي شاملنظريههاي محتوايي و رويهاي است. نظرية محتوايي به ماهيت پديدههايي كهمعماران و ديگر طراحان با آن سر و كار دارند، ميپردازد. موضوع نظريه محتوايي،كيفيت محيط و چگونگي عملكرد آن و قابليتهاي آن براي تأمين نيازهاي جسماني ورواني انسان است. بنابراين براي تعريف مسائل نظري رشتههاي طراحي مدلي ازنيازهاي انساني موردنياز است. يكي از مهمترين مدلهاي مبنا متعلق بهروان شناسي بنام آبراهام مازلو (1954) است. در ارضاي نيازهايي كه آبراهاممازلو تشخيص داده است. تأمين امنيت، احساس تعلق، عزت نفس، خودشكوفايي ورضايت شناختي و زيبايي شناختي نقش مهمي دارند. نظرية رويهاي با ماهيت رويه عملي طراحي در رشتههاي طراحي محيط، سرو كار دارد. فرآيندهاي طراحي ميتوانند جزييات بيشتري داشته باشند. اينفرآيندها اگر علمي نباشند، حداقل ميتوانند با موشكافي بيشتري تدوين شوند.فرآيند طراحي به هر حال نميتواند كاملاً علمي باشد ولي با استفاده از روشهاي علميو شبه علمي ميتواند توصيف و تبيين شود. بنابراين به طور كلي نظريه رويهاي به دانش فرآيند تحليل، ابداع و ارزيابي ونظرية محتواي به معرفت محيط، استفاده مردم از آن، چگونگي ارتباط مردم درمحيط و نگرش مردم به محيط مربوط ميشود. هدف تدوين نظرية محتوايي كاهش عدم قطعيت تصميمگيريهاي طراحياست. در دورهاي طولاني پرداختن به فرآيند طراحي منع شده بود و بيم آن ميرفتكه درك فرآيند طراحي، تفكر خلاقانه و نقش خلاقانه طراحان را مختل سازد. بسيارياز طراحان معتقدند كه فرآيند طراحي پيچيدهتر از آن است كه قابل توضيح باشد.اين موضعگيري قابل قبول نيست زيرا پذيرفتن آن سؤالهاي جدي از رشته معماريرا بدون پاسخ ميگذارد و در نتيجه مانع پيشرفت آن ميشود. فرآيند طراحي تحت تأثير زمينه وقوع آن و نگرش طراح به جهان هستي است.اين فرآيند به ميزان زيادي تحت تأثير نظريه محتوايي طراح است. دانش حاصل ازارزيابي نتايح عملي طراحي موجب تقويت يا تغيير نظريه محتوايي ميشود. مراحلاصلي فرآيند طراحي محيط به دليل آنكه فرآيندي از تصميمگيري است ميتواند يكمدل عمومي تصميمگيري به حساب آيد. شناخت، طراحي، گزينش و اجرا و ارزيابي پس از بهرهبرداري و اجرا مراحلاصلي فرآيند طراحي محيط هستند كه در ارتباط تنگاتنگ با دانش محتوايي طراحقرار ميگيرند. مرحلة شناخت خود شامل مراحلي تحت عنوان شناخت اوليه و تعيين هدفو برنامهريزي ميباشد. افرادي كه بيشتر در حرفه طراحي فعال هستند، ترجيح ميدهند اين مراحل رابرنامهريزي، طراحي، ارزيابي و تصميمگيري، اجرا، ارزيابي پس از بهرهبرداريبنامند. فرآيند طراحي محيط به طوركلي فرآيندي خطي است ولي لزوماً هر مرحلهپس از اتمام مرحله قبل آغاز نميشود. روش فني كه انجام عقلايي و عيني يك مرحله فرآيند را به طور كامل ميسرسازد وجود ندارد، فرآيند شامل شمار قابل توجهي رد گمشده است. هرگاه كه برايطراحي اطلاعات بيشتري نياز باشد يا طراحي نتواند به مجموعهاي از نيازها پاسخگويد، در فرآيند رَدهاي گمشده و كمبود اطلاعات وجود دارد. (Zeisel 1981) فرآيند طراحي، جدلي است و شامل پيشبيني و ارزيابي پيشبينيهاست.پيشبينيهاي مطلوب به نظريههاي خوب در مورد پديدة موردنظر وابستهاند.
عكس - مدل عمومي استفاده از نظريةاثباتي (نظريههاي رويهاي و محتوايي) درطراحي محيط
2-دانش محتوايي كيو آيزومي معتقد است كه بعضي از ساختمانها براي كاركرد درستماشين و تجهيزات طراحي شدهاند تا افرادي كه با اين تجهيزات كار ميكنند و درساختمانهاي ديگري به نيازهاي مردم بيشتر اهميت داده ميشود. آيزومي گونه اولرا آنتروپوزميك و گونه دوم را آنتروپوفيليك (انساني) ناميده است. درساختمانهاي آنتروپوفيليك بايد محيط قابليتهايي براي تأمين نيازهاي انسان داشتهباشد و با او وفق پيدا كند. طراحي يك مجموعة مسكوني از زمرة همين فضاهايآنتروپوفيليك است. قابليتهاي موردنظر ما همان مدل سنتي ويتروويوس يعنيسودمندي - استحكام - زيبايي است، كه براي تأمين نيازهاي انساني تشخيص دادهشده توسط آبراهام مازلو (1954) شامل امنيت - احساس تعلق - عزت نفس -خودشكوفايي - رضايت شناختي و زيبايي شناختي بكار گرفته ميشود. در مورد قابليتهاي محيط براي رفع نيازهاي انسان ابتدا نظرات سر.ج. چرمايف وكريستوفر الكساندر و همچنين كوين لينچ را بررسي مينماييم و سپس به تعاريفي از خانه اي نگريم هك در همة آنها به نوعي به قابليتهاي محيط مطلوب براي پاسخگويي به نيازهاي انساني اشاره شده است:
الف - نظريات سر. ج. چرمايف و كريستوفر الكساندر: در كتاب عرصههاي زندگي جمعي و زندگي خصوصي بر بعضي از معيارهابدين گونه تأكيد شده است: 1- مقياس انساني 2- حفظ ايمني و امنيت فرد 3- آلودگي هوا و اختلالآرامش دروني 4- تمايز عوامل و عرصههاي مختلف شهر (جدابودن عرصهها) ب - كوين لينچ در كتاب Good city form به ارائه معيارهاي 7 گانه برايمحيط زيست خوب شهري ميپردازد: 1- قابليت زيست 2- قابليت درك 3- انطباق خوب فرم بر عملكرد 4-دسترسي مناسب 5- قابليت كنترل، مراقبت، نظارت 6- كارآيي 7- عدالت ج – تعاريف خانه 1- خانه جايي است كه ساكنان آن احساس ناراحتي نكنند و اندرون خانه ياجايي كه زن و بچه زندگي ميكنند ميبايست تنوع زيادي داشته باشد، تا احساسخستگي پيدا نشود. (استاد پيرنيا) 2- خانه پوششي است كه در تطابق با برخي از شرايط رابطه صحيحي مابينمحيط خارج و پديدههاي زيستي انسان برقرار ميسازد. در خانه، بايد يك فرد يا يكخانواده زندگي كند، يعني اينكه راه برود، بخوابد، دراز بكشد، ببيند، فكر كند.(لوكوربوزيه) 3- خانه مركز جهان است براي ساكنانش و براي محلهاش، شاخصترين بنادر تحكيم مكان. (مور) 4- خانه در درجه اول يك نهاد است و نه يك سازه، و اين نهاد براي مقاصدپيچيدهاي بوجود آمده است. از آنجا كه احداث يك خانه پديدهاي فرهنگي است، شكلو سازمان فضايي آن بشدت تحت تأثير فرهنگي است كه بدان تعلق دارد. حتي در آنزمان نيز كه خانه براي بشر اوليه به عنوان سرپناه مطرح بود، عملكرد فضا تنها درفايده، صرف فضاي عملكردي، خلاصه نميشد. وجه سرپناهي به عنوان وظيفهضمني ضروري و انفعالي مطرح بود و جنبه مثبت مفهوم خانه، ايجاد محيطي برايزندگي خانواده به مثابه واحد اجتماعي بود. (راپاپورت - خلاصه شده از كتاب شكلخانه و فرهنگ) 5- از ميان فضاهاي پيراموني، خانه بلافصلترين فضاي مرتبط با آدمي استكه انسان به طور روزمره از او تأثير ميگيرد. اولين فضايي است كه آدمي احساستعلق فضايي را در آن تجربه ميكند و مجموعه حواس پنجگانه دائماً سرتاسر آن راطي ميكند و در مدت زمان كوتاهي بدان خو ميگيرد. خانه شما مكاني است كه اولين تجربههاي بيواسطه با فضا، در انزوا يا درجمع، صورت ميگيرد و خلوت با خود، همسر و فرزندان و ديگران در آن ممكنميگردد. (گزارش تحقيقاتيكاربرداصول معماري خانههاي ايرانيدرطراحيمسكن معاصر) در اينجا دانش محتوايي ما شامل سه قسمت است: 1- كاهش هزينه ساخت در سطوح مختلف تواناييهاي مالي و اجرايي كارفرما 2- تأمين قرارگاه رفتاري براي فعاليتهاي جمعيت استفاده كننده 3- انساني ساختن فضاها 1-2- كاهش هزينه ساخت و ساز در سطوح مختلف تواناييهاي مالي و اجراييكارفرما فوايد كاهش هزينه ساخت به طور مستقيم به كارفرما ميرسد و به طورغيرمستقيم در صرفهجويي در منابع آشكار ميشود. پايين آوردن هزينه ساخت نبايد منجر به اين شود كه بعداً چندين برابر مبلغصرفهجويي شده دوباره صرف تعمير و نگهداري از مجموعه شود بلكه همواره بايدبا نوعي دورانديشي انجام شود. حتي اگر كارفرمايي قيد كند كه از لحاظ مالي بههيچ وجه مشكلي ندارد طراح نبايد براي انجام فعاليتي كه ميتواند با مبلغ A انجامشود تدابير غلطي اتخاذ كند كه آن فعاليت با تأمين همان كيفيتهاي قبلي هزينهايبيشتر از A را طلب كند. نتيجه اينكه همان طوري كه مطرح كرديم پايينآوردنهزينهها در هر سطحي از تواناييهاي مالي و اجرايي كارفرما ميتواند مطرح باشد. برنامههاي پيشنهادي بايد در زمينههاي زير تكليف را روشن كند: 1- مشخص كردن تعداد طبقات بهينه براي ساخت و ساز 2- كامل كردن بعضي از قسمتهاي داخلي بنا توسط خريدار براي آنكه همسلايق او تأمين شود و هم از دوباره كاري پرهيز شود و هم بنا با قيمت كمتري دراختيار خريدار قرار گيرد. 3- انتخاب و اجراي سيستم تأسيساتي (آب گرم - سرمايش - گرمايش) ازلحاظ منبع و توزيع 4- انتخاب نوع سقف و نحوه اجراي آن 5- انتخاب نوع اسكلت و نحوه اجراي آن 6- انتخاب نوع جدارههاي داخلي و نحوه اجراي آن 7- انتخاب جنسيتهاي نما و نحوه اجراي آن در برنامههايي كه براي انتخاب اجزا و اجراي قسمتهاي مختلف در اين قسمت ارائه ميشود، بايد مسائل زير مدنظر باشد: (بندهاي 3 تا 7) - اصلاح روشهاي اجرا - استفاده از مصالح بومي - استفاده از نيروي بومي (نيروي انساني و ماشين آلات) - نحوه انجام هزينه (دفعي - تدريجي)
2-2- تأمين قرارگاه رفتاري در هر سازماني رسمي يا اجتماعي چه در مقياس يك كارخانه يا در مقياسيك خانه تك واحدي تشخيص نظامهاي فعاليت و قرارگاههاي رفتاري تأمين كنندهآنها بسيار مهم است. يكي از اصليترين دلايل ايجاد و توسعه شهرها تأمينفعاليتهاي جاري و بالقوه انسان است. پاسخ به نيازهايي چون احساس تعلق و عزتنفس و پاسخگويي به نيازهاي شناختي از مسائل مورد توجه مازلو هستند كه درقرارگاه رفتاري تجلي مييابند. ديويد هاويلاند (1969) براي توضيح واحدهاي مجزاي رابطه - رفتار محيطدر طراحي معماري واژه فضاي فعاليت را بكار برده است و در روانشناسياكولوژيك به جاي فضاي فعاليت مفهوم قرارگاه رفتاري بكار رفته است. محيطهاي جديد تميزتر و بهداشتيتر از قبل هستند ولي غناي كمتري از لحاظرفتاري دارند. براي غني ساختن فعاليتها بايد ميزان تمايل مردم به رفتارهاي خاصرا شناخت و از اين مطلب در ساخت ديالوگهاي مختلف محيط كه رفتارهاي مختلفرا تأمين ميكند بهره جست. مشاهدات ميداني با استفاده از روشهاي مداخلهگرا وغير مداخلهگرا كه در شناخت توضيح داده ميشود. در تشخيص قرارگاههايرفتاري بسيار مهم است. سياستگذاران و طراحان نسبت به نيازهاي نوجوانان غفلت زيادي كردهاند.در غياب امكان قانوني خودآزمايي و ماجراجويي اغلب نوجوانان به رفتارهاي ضداجتماعي رو ميآورند. (Brooks 1974) در بيشتر نقاط دنيا نوجوانان مكانهاي خاص خود را كسالتآور ميدانند.همچنين طيف وسيعي از افراد سالمند قرار دارند كه نيازهاي خاص خود را دارند وفضاهاي خاص فعاليتهاي خود را طلب ميكنند. بسته به اينكه انسانها از كدام قشر اجتماعي و از كدام فرهنگ و كشور باشندرفتارهايي را از حيطه شخصي تا اجتماعي بروز ميدهند كه هركدام از اين رفتارهافضاهاي خاص خود را ميخواهند. انسان در استفادهة شخصي از فضاهايغيرخصوصي ممكن است به تعامل اجتماعي با ديگران بپردازد و يا اصلاً به نيتانجام تعامل اجتماعي به يك نهاد اجتماعي مراجعه نمايد. سعي طراح بايد بر آن باشد تا ميزان تعاملات اجتماعي را در فضاهاي غيرخصوصي با اتخاذ تدابيري بالا ببرد. 1-2-2- فضاهاي چند عملكردي در اين بين فضاهايي وجود دارند كه انجام چند فعاليت رادر خود حمايت ميكنند كه آنها را فضاهاي چند عملكردي ميناميم. يكي از طرفداران استفاده از فضاهاي چند منظوره در مناطق شهري جينجاكوبز است كه در كتابش بنام زندگي و مرگ شهرهاي بزرگ آمريكا نكات عمدهشكست مجموعههاي شهري، كه عملكرد فضاي آنها براساس تك عملكردي بودنفضاها بوده را توضيح داده است.
فوايد چند عملكردي بودن فضاها: - ايجاد روابط سالم و معتدل اجتماعي بين تمامي اقشار - صرفهجويي اقتصادي - ايجاد امنيت در فضا اختلاط كاربريها يا چند عملكردي بودن فضاها در نقاط شهري آن فضاها رابه كمال مطلوب ميرساند و امنيت آنها را تأمين ميكند.
2-2-2- تعامل اجتماعي و محيط ساخته شده تعامل اجتماعي و دلبستگي مردم با محيطهاي اجتماعي ساخته شده رابطهايتنگاتنگ دارند. مطالعه لئون فستينگر و همكارانش در مجموعه مسكوني وستگيت كه در مؤسسه فنآوري ماساچوست انجام شد بروشني تأثير طراحي محيط را برتماسهاي اجتماعي مردم نشان ميدهد. در مطالعه وست گيت فاصله كاركردي بينواحدهاي مسكوني كوتاه بود و درهاي واحدهاي مسكوني به هم نزديك بود و اغلباز برخوردهاي رو در رو استقبال ميشد. در ساختمانهاي دو طبقه، صندوِهايپستي ساكنين طبقه بالا در مكاني مشترك در طبقه پايين كنار در ورودي قرارداشت. ساكنين طبقه بالا از ساكنين طبقه پايين كه هركدام داراي اتاقها با ورودي وصندوق پست مجزا بودند تماس اجتماعي بيشتري داشتند. تعامل اجتماعي در فضاي يك واحد مسكوني نيز ميتواندمطرح باشد. چيدمان وسايل و همچنين روابط فضايي داخلي ميتواند بنحوي باشد تاتعامل بين افراد خانواده را بالا ببرد. چيدمان اثاث اتاق ميتواند تعامل اجتماعي را بالا ببرد و فاصله بين افرادتعريف كنندة صميميت و نزديكي بين آنهاست. البته چيدمان اثاث ممكن است تحتتأثير مكان قرارگيري پنجرهها و يا درها و كمد نيز قرار بگيرد. استفاده از واژههاي اجتماعپذير و اجتماع گريز بيانگر فضاهايي است كهمردم را دور هم جمع ميكند يا از هم دور ميكند. اين واژهها را همفري اُسموند(1960) در زمان مديريت بيمارستان ساسكا در كانادا تعريف كرد. در مكانهاي عمومي گاه فضاها اجتماع پذيرند و ملاقاتهاي مردم را ميسرميسازند و گاه اجتماع گريزند و هيچ فضاي تجمعي در آنها درنظر گرفته نشدهاست. همچنين گنز (1976) از مطالعه مجموعة مسكوني وست گيت نتيجه گرفتهرگاه تغيير در شيوة زندگي مردم با تغيير در محيطهاي مسكوني همراه شود حتماًتمايل قبلي براي آن وجود داشته است. بدون درنظر گرفتن تمايلات و انگيزشهايجمعيت موردنظر اين ادعا كه طراحي بتواند نتايج رفتاري ويژهاي داشته باشدبسيار سؤال برانگيز است.
3-2-2- مركزيت كاركردي و محيط ساخته شده هرچه منطقه مسكوني از امكانات عمومي مشترك دورتر باشد، همبستگياجتماعي ساكنين آن كمتر ميشود. آنتوني والاس (1952) معتقد است كه با ضعيفشدن مركزيت كاركردي امكانات عمومي بين مردم تنش ايجاد ميشود و ازنهادهاي عمومي كمتر استفاده ميشود. در چنين شرايطي فرصتهاي ملاقات مردمنيز كمتر ميشود. اگر مردم به تماس اجتماعي نياز داشته باشند، در هر محيطيزمينه آن را فراهم ميآورند. در بعضي از محيطها اين زمينه آسانتر بوجود ميآيد. براي توضيح مطلوب بودن تعامل اجتماعي دلايل زيادي وجود دارد،اصليترين دليل آن است كه رابطه متقابل اجتماعي براي پاسخ به نيازهاي انساني بهپيوندجويي و احساس تعلق به يك مكان يك ضرورت است. در محيطهاي محلي كهتعامل اجتماعي قابل توجهي وجود دارد، ميزان جرم و جنايت پايينتر است، زيراوظايف و التزامات اجتماعي روشنتر، حمايت مردم از يكديگر بيشتر و ازخودبيگانگي كمتر است. در قسمت تدوين برنامة قرارگاه رفتاري علاوه بر آگاهيهاي خودي ازشناخت مداخلهگرا و غير مداخله گرا در قسمت شناخت استفاده ميشود و برنامههادر سه زمينه فضاي خصوصي شامل فضاي داخلي واحد مسكوني و فضاي بازخصوصي، فضاي همسايگي شامل فضاي نيمه خصوصي و يا نيمه عمومي وفضاهاي عمومي تدوين ميگردد.
3-2- انساني ساختن فضاها انساني ساختن فضاها يعني رعايت كردن اصول انسان سنجي و مهندسيعوامل انساني به همراه تامين مسائلي نظير خلوت، نقشه شناختي و… درمحيط ساخته شده، براي نيل به اين مقصود كه محيط ساخته شدهسطوح قابل قبولي از آسايش جسماني و رواني را فراهم بياورد.
1-3-2- روشنايي يكي از قابليتهاي محيط ساخته شده، تأمين روشنايي مجموعه است. در شببه اندازه كافي و در نقاط مناسب روشناييهاي مصنوعي داشته باشيم. و در طول روز از سطحفضاهاي داخلي يك واحد مسكوني تا عرصههاي عمومي احتياجي بهروشن كردن چراغ روشنايي در هيچ فضايي پيدا نكنيم.
2-3-2- فضاهاي بدون مانع قابليتهاي محيط براي بخش بزرگي از جمعيت كه از نظر فيزيولوژيك تواناييكمتري دارند، محدوديت ايجاد ميكند. براي اين افراد قابليتهاي محيط به شكلهايمختلفي كاهش پيدا ميكند. اگر مسيرهاي حركت ناهموار باشد. براي عده زيادي يكمانع حركتي است. درهايي كه سنگين هستند و بزور بسته ميشوند نيز يك مانعحركتي ديگر محسوب ميشوند. نشانهگذاري روشن محيط و طراحي كالبدي خوانا براي جهتدهي بهناشنوايان كمك ميكند، افراد نابينا مشكلات خاص خود را دارند. تصور محيطبراي آنها بسيار مهم است. به آنها آموخته ميشود براي فرم دادن به نقشه شناختيبه بافت صداهاي محيط توجه كنند. علاوه بر ناتوانان حركتي سالمندان نيز برايحركت در محيط احتياج به لحاظ كردن نكاتي در طراحي مسيرها دارند.
3-3-2- فضاهاي متناسب با ابعاد بدن انسان و نحوه انجام فعاليت او يكي ازمسائلي كه در طراحي فضاهاي سكونتي در شهر مدنظر است تعييناندازه عرصههاي مختلف ميباشد. تعيين اندازه فضاهاي مختلف سكونتي از واحدمسكوني تا فضاي همسايگي و بالاتر به ابعاد بدن انسان و نحوه انجام فعاليتهاي روزمره او بستگي دارد. حدود فضاهاي همسايگي وزير محله و محلهو همچنين نحوه بدست آوردن آنها را در برنامهها خواهيم خواند و براي بدستآوردن حدود متراژ واحدهاي مجموعه در اين پروژه بدين ترتيب عملميكنيم: 1- در مرحلة شناخت با توجه به نحوه زندگي استفاده كنندگان حدود حداقلتا حداكثر متراژ واحدهاي 1 تا 6 خوابه مناسب براي جمعيت استفاده كننده راارزيابي ميكنيم. 2- در مرحله شناخت توانايي مالي يك استفاده كننده با بعد خانوار 4 نفر را بهطور تقريبي سنجيده ميشود و حداقل قيمت فروش مسكن كه پروژه براي كارفرماسودآوري داشته باشد نيز بدست ميآيد. 3- از تقسيم دارايي استفاده كنندگان بر حداقل قيمت فروش كارفرما،عدديبدست ميآيد كه، مساحت تقريبي قابل خريد يك واحد 3 خوابه براي يكخانواده با بعد خانوار 4 نفر است. چنانچه اين رقم در محدودة بدست آمده درقسمت 1 براي يك واحد 3 خوابه بود به مرحله بعد ميرويم. 4- در مرحلة شناخت در اين قسمت با تقسيم مساحت بدست آمده در مرحله 3 بر عدد 4 (تعدادنفرات خانواده) سرانه مسكوني مفيد بدست ميآيد (به نكته 1 توجه شود) كه براساس آن ميتوان با توجهبه حدود بدست آمده در مرحله 1، مساحت حدودي تمام واحدهاي 1 تا 6 خوابه را، براي اين پروژه در قسمت تدوين برنامهها تخمين زد. -نكته 1: سرانه مسكوني مفيد بدست آمده در مرحلة 4 بايد با عددي كه ازتقسيم زيربناي مفيدي كه طبق آيين نامه اجازه ساخت آن را داريم به تعداد نفراتيكه در مجموعه ساكن خواهند شد، بدست ميآيد؛ حدوداً يكي باشد. (اين تسمت بايددر مرحلة شناخت و در قسمت به سمت آوردن سرانه مفيد مسكوني انجام شود تا سرانه مفيد مسكوني كه قرار است در تدوين برنامهاستفاده شود، مطمئن باشد.) - نكته 2: درتعيين حداقل متراژ واحدهاي مسكوني بايد حداقلي را درنظرگرفت كه در آن استفاده كننده از فضاهاي حداقل لازم براي انجام فعاليتهاي زندگيبرخوردار باشد. يعني به صرف تواناييهاي مالي كم استفاده كنندگان، نبايد باعث شودتا مثلاً چنانكه در پروژههاي مشاهده شده درنظر گرفته شده است، براي يكخانوادة 5 نفره، متراژ 80 متر مربع تعيين گردد. يعني صرف لحاظ كردن مسألهمسكن ارزان قيمت نبايد بسياري از فعاليتهاي خاص زندگي ايراني را متوقف كرد.در اين گونه موارد بايد حداقل فضا تأمين شود. و استفاده كنندگان بتوانند ازوامهاي طويلالمدت و با بهره كم استفاده كنند تا بتوانند مسكن حداقل درنظر گرفتهشده را تهيه نمايند. تأمين صرف فضاي خواب بجاي مسكن هرچند ممكن است دربسياري از فرهنگها جوابگو باشد، اما براي مردم ما نميتواند الگوي مناسبي باشد وبرنامهريزي و طراحي در اين راستا، مطمئناً به نتايج موردنظر ختم نميشود. يعنياستفاده كنندة موردنظر از آن فضا استفاده نميكند و يا اگر موفق به استفاده شود،مشكلات متعدد اجتماعي پديد ميآيد. پس بهتر است، بجاي آنكه خانوادهاي را در واحدي كوچكتر از حداقل لازم آناسكان داد، در پي راههايي براي كمك رساني و توانمندكردن آن بود تا بتوان همانحداقل لازم را در اختيار او نهاد.
عكس
4-3-2- طراحي اقليمي - چگونگي مسير كولاسيون هوا در يك خانه اعياني در يزد (در تهويه طبيعيبوسيله بادگير) طراحي اقليمي را ميتوان اينطور بيان كرد: بهرهبرداري بهتر از محيط درتأمين شرايط مناسب زيستي از لحاظ دما، رطوبت و استفاده بهينه از تابش آفتاب طراحي اقليمي با توجه به موارد بالا در موارد زير موضعگيري مينمايد: ميزان بهم فشردگي مجموعه - شكل سقف و ايجاد سايه روي پشت بام وكوچه - استفاده از گياهان - جهتگيري معابر - جهتگيري ساختمانها – فاصله ساختمانها - درصد سطح پنجره به نماي ساختمان - نياز يا عدم نياز به كوران درفضاي داخلي - ظرفيت حرارتي و رنگ مصالح - ايجاد سايهبان براي بهرهگيري بهموقع و بهتر از نور خورشيد - استفاده از فضاي واسطه به مسائل زير توجه مينماييم و در تدوين برنامهها آن را مدنظر قرار ميدهيم. 5-3-2- راحتي نگهداري از مجموعه: 1- چه انرژي و با چه هزينهاي تأمين و استفاده ميشود. 2- ميزان اتلاف انرژي 3- جنسيتهايي كه در ساختمان بكار ميرود. (دوام) 4- راحتي يا سختي نظافت و تميز كردن 5- تعداد واحدهايي كه در هر همسايگي زندگي ميكنند. 6- تعداد واحدهايي كه از تأسيسات مشترك استفاده ميكنند.
6-3-2- جلوگيري از آلودگي محيط زيست و رعايت اصول بهداشتي در اين قسمت به مسائل زير توجه مينماييم و در تدوين برنامهها آن را مدنظر قرار ميدهيم: 1- سيستم دفع فاضلاب 2- سيستم جمعآوري و دفع زباله 3- استفاده از انرژي پاك 4- راحتي نظافت و تميز كردن بنا 5- مكان دستشويي و توالت در نظام فضايي واحد مسكوني 6- حريم بين در ورودي واحد مسكوني و بقيه فضاها
7-3-2- باقي ماندن اهالي در مجموعه در شرايط مختلف اقتصادي و جمعيتي اگراهالي بتوانند در شرايط مختلف توانايي مالي و جمعيتي در واحد همسايگي يا مجموعه مسكوني باقي بمانند، به انس گرفتن آنها بهمجموعه مسكوني كمك شاياني مينمايد. 8-3-2- استفاده بهينه از فضا: استفاده بهينه از فضا در دو سطح واحد مسكوني و مجموعه مسكوني قابلبررسي است. 1-8-3-2- استفادة بهينه از فضاي واحد مسكوني 1- استفاده چندگانه از فضا 2- به حداقل رساندن فضاهاي ارتباطي و زونبندي در طراحي 3- مقصدي طراحي كردن فضاها 4- استفاده از ظرفيت وسايل (استفاده از زير وسايل و كنج كابينت) واستفاده از مبلمان جمع شونده
- استفادة بهينه از فضاي سكونتي از سطح بالاتر از واحد همسايگي حدود 20 درصد تا 30 درصد آنچه كه در تمدن شهري بنام شهر يا نام حومهشهر يافته است كويري است از آسفالت كه بسته به فصول مختلف سال گرم وسوزان ميشود يا يخ زده. اين كوير آسفالت كه جز در فاصلههاي نسبتاً كوتاه آغازو انتهاي كار روزانه كه مورد هجوم جمعيت ووسايل نقليه قرار ميگيرد، در بقيهساعات تقريباً متروك ميماند وموجب اسراف زمين و صرف مخارج هنگفتميشود. مدام مقدار بيشتري از سطح اراضي شهري به اتومبيل اختصاص مييابد. به حساب سرانگشتي سازندگان كويهاي مسكوني 25 درصد از سطح كلاراضي را به جادهها و خيابانها و پاركينگها اختصاص ميدهند. (به نقل از كتابعرصههاي زندگي جمعي و زندگي خصوصي)
9-3-2-خلوت (فضاي شخصي، قلمرو پايي) 1-9-3-2- خلوت خلوت - فضاي شخصي - قلمرو پايي در ارضاي نيازهايي چون امنيت،خودشكوفايي و عزت نفس ربط دارند. (Hall 1959 - Goffman 1963 - Lyman and Scott 1967 - Skaburskis1974 - Sommer 1969 - Altman 1975) مفاهيم خلوت، فضاي شخصي و قلمرو پايي ارتباط نزديكي با هم دارند. ايروبن آلتمن (1975) مدلي مفهومي را پيشنهاد كرده است كه در آن فضايشخصي و قلمرو پايي ساز و كارهايي براي رسيدن به خلوت قلمداد شدهاند. خلوت بيش از اندازه به احساس انزواي اجتماعي و خلوت كم به احساسذهني ازدحام منجر ميشود. (Altman 1975) خلوت شنيداري در رابطه زيادي بامفاهيم صدا و شلوغي است. كيفيت صداي موجود در يك قرارگاه رفتاري، ادراك آن را تحت تأثير قرارميدهد. صداي مزاحم شلوغي ناميده ميشود. صداهاي آزاردهنده ميتوانند منجر بهفشارهاي عصبي فيزيولوژيك و روانشناختي شوند. ويژگيهاي صوتي درساختار فضاي كالبدي يك قرارگاه رفتاري اهميت زيادي دارد. تأمين خلوت در طراحي محيط از اهميت ويژهاي برخوردار است زيرا بعضياز نيازهاي انسان از قبيل هويت، انگيزش و امنيت از اين طريق قابل ارضا هستند. هويت در مدل مازلو مترادف نياز به احساس تعلق، عزت نفس وخودشكوفايي درنظر گرفته شده است، كه مترادف با ايجاد شناسه براي فرد وتعيين نقش او در جامعه است.
2-9-3-2- فضاي شخصي تأمين فضاي شخصي يكي از ساز وكارهاي اصلي رسيدن به خلوت است. فضاي شخصي هر فرد فضايي است كه اگر شخص ديگري وارد آن فضاشود، فرد احساس مزاحمت ميكند و عدم رضايت خود را نشان ميدهد.(Goffman 1963) بنابراين شخصي سازي مكانها، مقاصد زيادي چون امنيت رواني، زيبايينمادين و تطبيق محيط با نيازهاي خاص را تأمين ميسازد. از همه مهمتر آنكه قلمرومكاني با شخصي سازي قابل تشخيص است. هربرت گنز مينويسد (1967): مردم تنوع ظاهري خانهها را ترجيح ميدهند آنها در مورد علاقه به نقل مكانبه خانهاي سنتي صحبت ميكنند. در عين حال براي تقليل يكنواختي ظاهر خانهها وايجاد نشانهاي شخصي براي خانه خود، تغييراتي در داخل و خارج آن ايجادكردهاند. براي مثال ميتوان به تغيير رنگ بلوكهاي يك مجموعه يا به انضمامدرآوردن ترانسهاي يك مجموعه مسكوني به فضاي داخلي واحدها اشاره كرد.نظير آنچه در مجموعه مسكوني پساك لوكوربوزيه در بوردو فرانسه انجام شد.
3-9-3-2- قلمرو پايي لئون پاستالان (1970) راجع به قلمرو مكاني انساني تعريف زير را ارائه كردهاست: قلمرو مكاني فضاي محدود شدهاي است كه افراد و گروهها از آن به عنوانمحدودة اختصاصي استفاده و دفاع ميكنند. قلمرو با يك مكان، هويت شناختيمييابد و با احساس مالكيت و تركيب كالبدي به صورت نماد درميآيد. تعريف ايرون آلتمن (1975) از قلمرو مكاني ساز وكاري براي فراهم آوردنخلوت است. رفتار قلمرو پايي ساز وكاري است براي تنظيم حريم بين خود وديگران كه با شخصي سازي يا نشانهگذاري يك مكان يا يك شي و تعلق آن به يكفرد يا گروه بيان ميشود. حسين الشركاوي (1979) براي ساختن مدلي كه به طور مستقيم به طراحيربط داشته باشد، چهارگونة قلمرو مكاني را تحت عنوان قلمرو پيوسته - مركزي -حامي - پيراموني تعريف كرده است. قلمرو پيوسته حباب فضايي متعلق به فرداست. قلمروهاي مركزي مكانهايي چون خانه، اثاث دانشجو، فضاي كار شخصيهستند، كه بشدت شخصي ميشوند، مگر آنكه در برابر شخصي سازي آنها مانعيوجود داشته باشد. افراد از اين مكانها بشدت محافظت ميكنند. اسكارنيومن(1979-1972) اين مكانها را فضاي خصوصي ناميد. قلمروهاي حامي، نيمه خصوصي و يا نيمه عمومي هستند. نوع اول فضاهاييچون نشيمن عمومي خوابگاهها، استخر شناسي مجموعههاي مسكوني يا محوطهباز با مالكيت خصوصي مثل ايوان جلويي خانهها را شامل ميشود. نوع دومفضاهايي چون مغازههاي محلي و پيادهروي جلوي خانهها را دربر ميگيرد. برفضاهاي نيمه خصوصي مالكيت وجود دارد درحاليكه استفاده كنندگان فضاهاينيمه عمومي مالك آن نيستند. ولي به نوعي آن را متعلق به خود ميدانند. قلمروهايپيراموني همانند فضاي عمومياند، اين قلمروها مكانهايي هستند كه مورد استفادهافراد قرار ميگيرند ولي كسي مالك آنها نيست. قلمروهاي پيراموني شخصينميشوند و نسبت به آنها ادعاي مالكيت نميشود. ادراك مردم از نوع فضا بشدت،تحت تأثير چگونگي ساماندهي محيط كالبدي آن است. اين ادراكات در فرهنگهايمختلف تفاوت دارند. در جوامعي كه نياز به امنيت بيشتر است، سلسله مراتبقلمروها اهميت بيشتري پيدا ميكند. ايده جدايي واحد مسكوني از زمينه شهري و قرار گرفتن آن به صورت يكعنصر مجزا در يك گسترة سبز پيوستگي سلسله مراتب عرصههاي زندگي شهريرا از بين برده است، علاوه بر اين حد فاصل بين عرصههاي مختلف كه در حقيقتضامن كاركرد درست هر عرصه ميباشد، به كلي به دست فراموشي سپرده شدهاست. عكس
- جدايي مسكن از زمينه شهري 10-3-2- پيشگيري از خطرات (آتش سوزي - باران شديد يا سيل - زلزله و ريزش بنا) در ساخت مجموعه مسكوني بايد تمهيداتي اتخاذ نمود تا اولاً از اين خطراتپيشگيري نموده و ثانياً در صورت به وقوع پيوستن آنها به بهترين صورت با آنمقابله شود. تأمين شرايط مقابله با زلزله يا ريزش بنا در واقع همان شرايط استحكام بنا رامهيا مينمايد كه در مدل ويتروويوس به آن اشاره شد.
11-3-2- نقشه شناختي(زيبايي شناختي مقياس انساني) رفتار فضايي مردم تاحدودي تحت تأثير تصاوير ذهني ساختار محيطاست. ساختار محيط به ميزان زيادي در جهتيابي مردم در ميان ساختمانها،محلهها و شهرها اثر ميگذارد. مسيريابي در بعضي از محيطها آسانتر ازمحيطهاي ديگر است. جنبههاي اجتماعي و رواني جهتيابي عوامل مهمي دراحساس امنيت فردي هستند. نقشه شناختي شهرها و محلهها نسخه دقيق واقعيتنيستند بلكه مدلهايي از واقعيتند. يعني مردم شهر را بشناسند و زيبا و متناسب بامقياس انساني بشناسند.
1-11-3-2-عناصر شهر از نظر لينچ: در اين قسمت بهتر است به مطالعات لينچ اشاره كنيم كه بيان ميكند: مردمبراي ساماندهي به تصاوير ذهني آشنا از پنج عامل استفاده ميكنند. اين عواملراه، لبه، محله، گره و نشانههاي شهرياند. راهها براي بسياري از مردم عناصر غالب تصاوير شناختي مكانها هستند.(Appleyard 1970) مشاهدهگر لبهها را راه به حساب نميآورد ولي اين امكان وجود دارد كه ازآنها به عنوان راه استفاده كند. لبهها خطوط اتصالياند كه به جاي تقسيم مناطقشهري آنها را پيوند ميدهند. لينچ اين خطوط اتصالي را به جاي عناصري مجزانوعي لبه ميداند. محلهها محوطههايي اند كه هويتي قابل تشخيص دارند. محلهها بافت كالبديهمگون و لبه يا محيط مرئي تعريف شدهاي دارند. گرهها مكان تمركز فعاليتهاهستند. در گرهها قرارگاههاي رفتاري بسياري قابل تشخيص اند. اغلب گرهها دركنار يك نشانه شهري قرار ميگيرند. گرههايي كه مركز محله به حساب ميآيند ميتوانند هسته ناميده شوند.(porteous 1977) نشانهها نقاطي هستند كه به راحتي قابل تشخيصاند. نشانههانظير مطالعات شكل - زمينه گشتالت از جهت بصري عناصري قابل تفكيك از محيطاطراف خود ميباشند.
2-11-3-2-عناصر شهر از نظر الكساندر: الكساندر عناصر شهر را به پنج قسمت تقسيم كرده است كه عبارتند از: - فضاهاي پياده، فضاي سبز، خيابانها، پاركينگها و ساختمانها و تأكيدمينمايد كه اين عناصر با هم ارتباط ويژهاي دارند به طوري كه چهار عنصر اول كهمعمولاً به صورت فضاهاي باز مطرح ميشوند بايد به وسيلة ساختمانها شكلبگيرند و نه برعكس. چراكه اين فضا است كه كانون اصلي توجه ميباشد وساختمانها در حقيقت ابزارهايي هستند كه اين فضاهاي مهم توسط آنها ساختهميشوند. توده و فضا از عناصر اصلي تشكيل دهنده بافت ميباشند. فضا به عنوانپديدهاي مستقل مفهوم ندارد و به عنوان محصولي از ادراك پذيرشي است. زيراانسان در درون فضا با ادراك خود مواجه است و فضاي معماري جزئي جدانشدنياز انسان و ادراك اوست. درحقيقت الكساندر شكل گرفتن مفاهيم ذهني آشنا ياهمان تداعي گري را منوط به چگونگي توده و فضا و رابطه ميان اين دو ميداند و درهمين جهت، قاعده فضاي شهري مثبت را بيان ميدارد.
3-11-3-2- بافت شهر: (عامل بوجود آورندة عناصر شهر) بافت شهر چگونگي تركيب و طرز قرار گرفتن اجزاء و عناصر شهر را بيانميكند. حالات مختلف همجواري فضاهاي پر و خالي در تركيبات مختلف منجر بهشكلگيري بافتهاي مختلف ميگردد. بافت شهر توسط دو خصيصه مهم آنشناخته ميشود. - چگونگي تركيب فضاهاي پر وخالي و دانهبندي - تراكم
1-3-11-3-2-چگونگي تركيب فضاهاي پر و خالي: چگونگي تركيب فضاهاي پر و خالي و دانهبندي يك سكونتگاه ازخصوصيات بنيادين بافت آن به شمار ميرود. كه منظور از آن نحوه مخلوط شدنعناصر مختلف سكونتگاه ميباشد. تودة ساختماني و فضا دو جز اساسي را در طراحي معماري و طراحي شهري تشكيل ميدهند بطوريكه جوهراصلي معماري در فضاهاي شهري در واقع در رابطة ميان اين دو خلاصه ميشود.در بحث مربوط به توده و فضا مسألة اصلي چگونگي تركيب اين دو ميباشد. كوين لينچ بنياديترين مشخصههاي يك تركيب را تحت عنوان ريزي -درشتي و روشني - تاري طبقهبندي مينمايد و به تعريف آنها ميپردازد. از نظرلينچ تركيب ريز تركيب مخلوطي است كه در آن عناصر مشابه و يا دستههايكوچكي از عناصر مشابه به هم به طور گستردهاي در ميان فضاي غير شبيهپراكنده شده باشند و تركيب درشت مخلوطي است كه در آن مناطق وسيعياز يك عنصر از مناطق وسيعي از يك عنصر ديگر جدا شده باشد. از نظر لينچتركيبات درشت باعث كاهش دسترسي به انواع ديگر مردم و كالا و روشهاي ديگرزندگي بوده و هماهنگي منطقهاي و نظارت بر يك سكونتگاه را مشكل ميكند. علاوهبر اين كاهش عدالت، ارتباط كم بين گروههاي مختلف و كاهش توانايي عبور ازمرزها از ويژگيهاي بافتهاي درشت ميباشد. دستيابي به تركيبات ريز از طريق راههاي با دسترسي محدود و تراكممتفاوت و ساختمانهايي كه به شكل خوشههاي كوچك نزديك به هم ميباشند تحققمييابد. مفهوم تركيب ريز از نظر دسترسي آن است كه با حداقل ميزان دسترسيحداكثر تغيير در فضا از نظر حريم و سلسله مراتب ايجاد شود. يكي ديگر ازمشخصههاي اصلي تركيب فضاهاي پر و خالي از نظر لينچ مفهوم روشني و تاريميباشد. تركيب يك مخلوط هنگامي روشن است كه عبور از دستهاي از عناصرمشابه به عناصر غيرمشابه هم جوار ناگهاني باشد و برعكس هنگامي تار است كهچنين انتقالي به تدريج صورت پذيرد. لينچ درشتي و ريزي را بنياديترين ويژگييك بافت قلمداد ميكند و روشني و تاري را در درجه دوم اهميت قرار ميدهد. بر ايناساس وي كيفيت تركيب سكونتگاهها را در چهار دسته تقسيمبندي ميكند: ريز وروشن - ريز و تار - درشت و روشن - درشت و تار
2-3-11-3-2- تراكم: دومين خصيصه مهم بافت شهري شدت استفاده از زمين براي كاربردهايمختلف يا به عبارت ديگر مفهوم تراكم ميباشد. تراكم چهارچوبي را براي كليهعناصر بنا مينهد و داراي آثار و نتايج گستردهاي است. مهمترين نكته در مورد تراكم آن است كه اين مفهوم امري است كيفي ومربوط به ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و نميتوان آن را به مثابه يك امر كميمشمول بررسي قرار داد. درست به همين دليل ميتوان آن را وابسته به كنشطراحي دانست. در اين رابطه بايد گفت كه مطالعات اجتماعي آسيبهاي اجتماعي رابا وجود تراكمهاي زياد تأييد ميكند. اما با اين حال به خاطر نوع سازمان اجتماعيو ارزشهاي حاكم بر زندگي در كشورهايي مانند چين و هنگ كنگ مسكنهايعمومي با تراكم بسيار زياد با بزه كاري اجتماعي و از هم پاشيدگي خانوادههاهمراه نيست و اين امر جنبه و كيفي بودن مسأله تراكم را تقويت ميكند. از سويي ديگر ارتباط بين افزايش تراكم مسكوني و افزايش آلودگي و سر وصدا و شرايط اقليمي مناسب روشن است. با اين حال افزايش تراكم تا سطحمشخص باعث كاهش هزينهها خواهد گرديد. بدين ترتيب چنين ميتوان گفت كه براي تراكمهاي مسكوني بهينهاي به طور كلي وجود ندارد چرا كه همان طور كه گفته شدنه تنها تفاوت فاحشي ميان كشورها وجود دارد بلكه ميان گروههاي اجتماعيمختلف داخل يك كشور نيز تفاوت وجود دارد. با اين حال در طراحي مناطقمسكوني اصولي را ميتوان رديابي كرد كه طراح را در رسيدن به تراكم بهينه ياريمينمايد. (در اين پروژه تراكم ما تابع آيين نامه طرح جامع ميباشد كه در مرحلة شناخت بيان مي شود.)
4-11-3-2- غناي محيطي و فضاهاي پس مانده شهري معاصر: براي آنكه عناصر و اجزاء شهر خوب شناخته شوند بايد واجد كيفيتهايتفاوتهاي كيفي و تداوم باشند و اين مفهوم غناي محيطي است. غناي محيطي درايجاد حس عميق مشاهدهگر در محيط مهم است و براي ايجاد آن ميتوانيم از قاعدهايجاد فضاي مثبت الكساندر كه تأمين كنندة كالبدي مناسب براي عناصر شهري مورد نظر لينچ نيز هست، گوردون كالن منظر عيني شهر را مفهوم ويژهاي ميداند كه به محض قرارگرفتن دو ساختمان خود را مينماياند. كالن تأكيد ميكند كه مسائلي مانند ارتباطميان ساختمانها و كيفيت فضاي باز ميان آنها از جمله مفاهيمي هستند كه در يكساختمان تنها، قابل پيگيري نيستند و فقط زماني قابل مشاهده و تحليل هستند كهمجموعهاي از ساختمانها در كنار هم آرايش يابند. اما كنار هم نشستن صرفساختمانها به شكلگيري منظر شهري كمك نميكند. بلكه فقط شرط لازم آنميباشد. كنار هم قرار گرفتن بيهدف ساختمانها درست مثل كنار هم قرار گرفتنبيهدف واژگان است كه حتي به ساخته شدن يك جمله با معني نميانجامد چه رسدبه يك متن كامل كه همان شهر ميباشد كه طراحي آن هنر محيط را بوجود آوردهاست. در دوران معاصر فضاهاي باز بوجود آمده با وجود تهيه نقشههاي هادي وطرحهاي جامع ته مانده ساختمانهاي ساخته شدهاند. فضاي باز منفي فضايي طراحي نشده است كه برحسب اتفاِ و بدون قصدبوجود آمده باشد. وجود تصوير ذهني مشترك از يك مكان بين عموم از ويژگيهايمعنيدار بودن آن مكان است. فضا ظرفي است براي معني و معني را بايد درزمينههاي تاريخي و فرهنگي جسنجو كرد. (فضاهاي باز شهري - دكتر پورديهيمي) انسانها معمولاً در مواجهه با فضاهاي شهري با توقعاتي از قبيل زيبايي،وحدت، هويت، هماهنگي، نظم، ماندگاري، پايداري، تغييرپذيري و... روبرو ميگردندكه ميل دارند از طريف كيفيتهاي كالبدي به آنها پاسخ داده شود. آنچه در اين مياناهميت فراوان مييابد پاسخ ده بودن محيط نسبت به طيف كثيري از توقعات بااستفاده از راهكارهاي مختلف مبتني بر كيفيتهاي كالبدي است. اين مفهوم كه از آن به غناي محيطي تعبير ميگردد، چيزي نيست مگر امكانافزايش تنوع تجربيات حسي در محيط كه موجبات لذت هرچه بيشتر كاربران رافراهم ميآورد. از آن جا كه طراحان بيشتر اجزاي ثابت مكان را مدنظر قرار ميدهندلذا اين اجزا ثابت بايد به گونهاي در امر طراحي بكار گرفته شوند كه زمينه انتخابگزينههاي حسي متنوع در راستاي تأمين غناي حسي فراهم گردد. الزامات طراحي دراين حالت متضمن جرياني است كه مردم بتوانند به تناسب فرصتهاي متفاوت ازتجربيات حسي متفاوت برخوردار گردند. شهرسازي مدرنيستي با ايجاد فضاهاي باز تعريف نشده و بزرگ مبتني برايده آزاد گذاشتن سطح زمين و از بين بردن ارتباط ميان اجزاي شهر كهناشي از ايده استقلال عناصر بوده و معمار مدرنيستي با به حداقل رساندن عناصرطراحي و جزئيات آن كه از انگاره كمينهگرايي نشأت ميگرفت. توأمان در تضعيفعوامل ايجاد كنندة غناي حسي مؤثر بوده اند. (لئوناردو بنه ولو تاريخ معماريمدرن - پس از جنگ جهاني دوم تا پايان دهة هشتاد) انگاره كمينهگرايي در شعار تاريخي ميس ون درو متبلور است: كمتر بيشتراست. (Less is more) نويسندگان كتاب محيطهاي پاسخ ده تأكيد ميكنند كه دواصل راهبردي متمركزي كردن توجه روي منابع مختلف تجربيات حسي به تناسبفرصتهاي مختلف و جابجا شدن و حركت از يك منبع به طرف منبع ديگر را ميتوانروشهايي دانست كه امكان حصول تجربيات حسي متنوع را در شرايط محيطيثابت فراهم سازند. راب كراير اين دو اصل را به صورت خلاصه و با استفاده از دواصلاح تفاوتهاي كيفي و تداوم بيان مينمايد و اين دو را مهمترين عوامل امكانساز حس جهتيابي و خوانايي در فضا ميداند. گور دون كالن نيز بامفهوم ديدهايپي در پي از فضاهايي كه به صورت متوالي آشكار ميگرداند حس اكتشاف و جذبهناشي از آن را از پيامدهاي حركت در بافت تلقي ميكند و آن را عامل بوجود آمدنزندگي و حيات در محيط معرفي مينمايد. گوردون كالن منظر هر شهر را هنر رابطه ميداند. سيماي فضاي شهر در نحوه پيوند عناصر سازنده محيط تعيين ميشود. هدف كالن از طراحيايجاد يك ساختار بصري است كه به شهر وضوح و شخصيت ببخشد او به شهربه عنوان يك كل مينگرد كه تمامي اجزاء آن با هم در ارتباطند. آنچه در اين ميان اهميت مييابد دستيابي به مفاهيمي نظير تفاوتهاي كيفي وتداوم است كه در آن حتماً بايد به مقياس انساني توجه داشت تا بدين ترتيب عناصرو اجزا شهر به مردم شناسانده شوند و در ذهن آنان نقش ببندد. كريستوفر الكساندررمز دستيابي به اين مفاهيم را در مثبت بودن فضاي شهري جستجو مينمايد وفضاي مثبت را فضايي تعريف ميكند كه پس مانده احداث ساختمانها نباشد.
5-11-3-2- ارزشهاي زيبايي شناختي محيط: واژه زيباييشناسي را در سال 1750 الكساندر بلوم گارتن براي بيان مفهومسليقه در هنرهاي زيبا ابداع كرد. اگرچه اين واژه به مفاهيم مربوط به ادراك بصريربط دارد. بلوم گارتن از آن در ادراك زيبايي شعر و مجسمه سازي استفاده كرد. درك مفهوم كامل زيباييشناسي مشكل است ولي فهم اوليه عوامل مؤثر درادراك خوش آيند بودن محيط امكانپذير است. تقسيمبندي جرج سانتايانا (1896) از زيباييشناسي تحت عنوانزيباييشناسي حسي، فرمي، نمادين هنوز معتبر است. درمورد زيباييشناسيحسي دانش كمي وجود دارد. طراحان محيط به طور سنتي با زيباييشناسي فرميونمادين سر و كار داشتند. موضوع زيباييشناسي فرمي ارزشهاي اشكال وسازههاي شكلي محيطي است. اين كه احساس لذت از درك بعضي الگوها وتناسبات و اشكال مبناي زيست شناختي دارد يا نه، از مباحث زيباييشناسي فرمياست. زيباييشناسي نمادين با معاني تداعي كننده و لذت بخش محيط سر و كاردارد. بعضي از پژوهشگران (مثل Rapaport 1982) معتقدند كه برخلاف طراحانحرفهاي كه به زيباييشناسي فرمي توجه بيشتري دارند مردم محيط را به خاطرنمادها و قابليتهاي تأمين فعاليتها تحسين ميكنند. زيباييشناسي نمادين با لذتي كه از پيشينه ذهني مردم و يا ذهنيتي كه ازپيكرهبندي ويژگيهاي محيط ساخته شده ايجاد ميشود سر و كار دارد. موضوع مهم زيباييشناسي 1- تشخيص و درك عواملي است كه در ادراكيك شيء يا يك فرآيند زيبا يا حداقل خوشآيند نقش داشته باشد. 2- درك توانايي انسان براي ابداع جلوههايي است كه از نظر زيباييشناسيخوشآيند بحساب ميآيند.
1-5-11-3-2- زيباييشناسي فرمي: طراح به هر حال ناچار است در مورد ساختار هندسي محيط تصميم بگيرد.نكات اساسي زيباييشناسي فرمي كه در آموزش طراحي كاربرد دارد هنوز همانديدگاههاي مدرسان مدرسه باهاوس در دهه 1930 ميلادي است و مقدمتاً به نظريةادراك گشتالت مبتني است. بسياري از اصول تركيب مورد استفادة طراحان بانظريه گشتالت ارتباط مستقيم ندارند. بلكه طي زمان طولاني و به طور مستقل مشكلگرفتهاند. مطالعه تناسبات به عنوان مفهومي براي ارتباط واحدهاي بزرگ و كوچكيك تركيب (بويژه تركيبهاي دوبعدي يا نما) موضوع مورد علاقه طراحان Banham 1960)( و بسياري از روانشناسان بعد از فخنر (1876) بوده است. نمايساختمانها از راههاي مختلفي به اجزاء كوچك و منظمي تقسيم ميشود. امروزه اين باور متعلق به عصر هنرها و صنايع كه فرم نتيجه مهارت وتجربه شخصي هنرمند ميباشد. جاي خود را بر اين رأي سپرده است كه فرم يعنيتظاهر و جلوة نظام يافته نياز، و محصول نهايي جرياني است كه از تأثير نيروها واحتياجات مختلف بوجود ميآيد. بنابراين هيچ محصولي نميتواند از برنامهاي كهدر ايجاد آن مؤثر بوده بهتر باشد. لذا اگر مراحل ايجاد فرم فرسوده و از كار افتادهباشند طرح و فرم نهايي نيز بياثر و مرده خواهد بود. طراحي هر عرصه بايدبگونهاي باشد كه به سبب وضوح و پيوستگي فرم خود بتواند مشوق و نگهدارندةفعاليتي باشد كه اصولاً براي آن طراحي شده است.
1-1-5-11-3-2- نظم و بينظمي: مفاهيمي چون نظم و بينظمي، سادگي و پيچيدگي سالها نظريهپردازانمعماري چون venturi 1966 و روانشناسان چون Arnheim 1966-1977 و غيره رامجذوب خود ساخته است. در اغلب موارد نظم مترادف سادگي به حساب آمده استدرحالي كه هر سطحي از پيچيدگي بصري ميتواند منظم باشد. براساس نظريهگشتالت محيط منظم محيطي است كه در آن اجزا به گونهاي به كل شكل دهند كه ازتقليلگرايي و خود تناقضي و تقابل اجتناب شود. طبق نظر آرنهايم (1977) نظم وقتي بوجود ميآيد كه اصول اوليهاي،ساماندهي اجزاي يك تركيب را ضروري سازند. اصول نظم ممكن است براي همه قابل درك باشند. محيط منظم محيطي است كه رابطه اجزاء آن ضعيف است و اصلكلي بر آن حاكم نيست. ساختار پيچيده ساختاري است كه اجزاي آن زياد است و اصول نظم دهندهمتعددي در آن دخالت دارند. تركيب وقتي منظم است كه اصول تركيب يكديگر راحمايت كنند و وقتي نامنظم است كه چنين حمايتي و هماهنگي وجود نداشته باشدتركيب نامنظم هميشه اين گونه تعريف نميشود. براي مثال ونتوري (1966) معتقداست كه تناقض و بينظمي مترادفند. و در طراحي هدفهاي معتبرتري وجود داردكه نسبت به انگارههاي نهضت مدرن محيطهاي بصري غنيتري را بوجودميآورند.
2-1-5-11-3-2- قوانين گشتالت آنچه در كل يك مجموعه اتفاق ميافتد فقط نتيجه جمعي اتفاقاتي نيست كهبين اجزاء آن كل وجود دارد بلكه يك كليت چيزي بيش از يك مجموعه اجزاء آناست. ارتباطي كه بين اجزاء يك كل برقرار ميگردد مطابق قواعدي است كه در بافتآن كليت وجود دارد.
1-2-1-5-11-3-2- اصل تشابه: ما اجزا متشابه را به هم مرتبط تصور ميكنيم و فرم مجموعه آنها را بهعنوان يك شكل تشخيص ميدهيم و بعد از چند بار تكرار يك فرم در ذهنمان انتظارتناوب آن را داريم. از اين اصل ميتوان جهت تداوم و ايجاد نظم و وحدت درفضاهاي متوالي شهري بهره جست و آن را مبناي ريتم در معماري دانست.
2-2-1-5-11-3-2- رابطه ادراكي بين اجزا مشابه و كل: انسان براي درك يك تصوير يا فضا سعي در ايجاد ارتباط بين اجزا آن رامينمايد. بدين منظور او كوشش ميكند بين اجزا با كيفيت و ويژگيهاي بصريمشترك مانند عناصر هم رنگ، هم شكل و غيره رابطهاي برقرار نمايد. از طرفيهمواره يك ارتباط رفت و برگشتي بين اجزاء كل يك مجموعه و ادراك انسان ايجادميشود. از اين رو انسان ميل دارد اجزا يك محيط را با كل آن مرتبط ساخته نظمسلسله مراتبي و اصول سازماندهي آن را كشف كند. هرچه ارتباط منطقي وهماهنگ بيشتر باشد ادراك به نحوه مطلوبتري انجام ميگيرد.
3-2-1-5-11-3-2- تنوع و رابطه آن با ادراك فاصله در مسيرهاي شهري: يك مسير هرقدر متنوعتر و از نظر تركيبات كالبدي پيچيدهتر باشد جالبتر بهنظر ميرسد و در نتيجه حس انسان از فاصله با واقعيت اختلاف بيشتري پيداميكند. بدين معني كه هرچه عناصر سازنده يك مسير يكنواختتر باشند برايبيننده خستهكننده و طولانيتر به نظر ميرسد.
4-2-1-5-11-3-2- جهتيابي: جهت يابي در فضا مبتني است بر جهات افقي و عمودي آن در اكثر فرهنگهانيروي ثقل زمين و حركت خورشيد و غيره معني و مفهوم خاصي دارند. انتظام كالبدي فضاهاي شهري و ارتباط روشن آنها با جهات جغرافياييميتواند عامل مؤثر در جهتيابي و ادراك فرد در محيط باشد.
5-2-1-5-11-3-2- يك مرتبگي يا غيرمترقبه بودن: هرچه اثر يك پيام در احساس و رفتار انسان بيشتر باشد، ارزش اطلاعاتي آنپيام بيشتر است اثر يك پيام در رفتار و احساس انسان وقتي بيشتر ميشود كهداراي اطلاعات جديد زيادتري باشد. در نتيجه جديد بودن يا غيره منتظره بودناطلاعات يك پيام، محصول كيفيت و محتواي اطلاعاتي و كشف ناگهاني آن است. ازطرفي بداعت و تازگي ميبايست در ارتباط با اطلاعات و زمينههاي قبلي باشد(تداوم) در غير اين صورت قابليت ادراك آن براي انسان پايين خواهد بود. در معماري فضاهاي متوالي شهري يك مرتبگي به مفهوم تازگي يك عملكرد، كيفيتهاي بصري يا مفهوم يك فضا است. اين كيفيت موقعي تشديدميشود كه در مقايسه با عناصر ديگر قرار گيرد و زمينه ايجاد اين احساس فراهمشده باشد. ممكن است انسان به طريقي در طول حركت در مسيرهاي متنوع شهرييك مرتبه، ناگهاني و غير منتظره؛ فضا، عنصر يا اتفاقي را مشاهده كند. عناصر وفضاهاي مشاهده شده قبلي در طول مسير به عنوان سوابق ذهني عابر تأثيرمتقابلي بر ادراك بيننده خواهند داشت. براي تبيين اينكه چرا محلهها، گرهها، نشانهها و لبهها ويژگيهاي مهم تصاويرشهرها هستند مطالعات بيشتري لازم است. قوانين سازماندهي بصري گشتالتمشاهدات لينچ در مورد نقشه شناختي را تأييد ميكند راهها و لبهها عناصريتداومدهنده هستند. محلهها ميتوانند مجاورت و شباهت عناصر را در يك محدوده قابل رؤيتنشان دهند درحاليكه نشانهها عناصري دارند كه به محيط اطراف خود شباهتندارند. توضيح گرهها از ديدگاه روانشناسي گشتالت مشكل است.
3-1-5-11-3-2- تحقيقات تجربي اخير: نظريه گشتالت گسترش يافته و حداقل بخشي از آن با نظريههاي اكولوژيكواكنش متقابل ادراك جايگزين شده است. تحقيقات تجربي زيادي انجام شده استكه بايد در بيان درك كنوني از زيباييشناسي فرمي محيط ساخته شده به كار گرفتهشوند. اگرچه عناوين تحقيقات انجام شده متفاوتند ولي تأكيد آنها بر مطالعه رابطهپيچيدگي و سادگي و ارزشهاي لذت بخش محيط است. راپاپورت (1977) اين تحقيقات را به شرح زيرخلاصه ميكند: 1- تحقيقات روانشناختي نشان ميدهد كه حيوانات و انسان شكلهايپيچيده را در ميدان بصري خود ترجيح ميدهند. 2- دامنه ترجيح بهينهاي در دادههاي ادراكي وجود دارد كه سادگي ياپيچيدگي آشفته را در ميدانهاي بصري نميپسندد. 3- دست يافتن به پيچيدگي دو راه حل دارد يك از طريق ابهام (به مفهوم چندمعنايي و مشخص نبودن معاني) و ديگر با استفاده از محيطهاي متنوع و غني كه ازيك منطقه به طوركامل ديده نشوند به طوري كه در عين آشكار كردن خود ويژگيرمزگونهاي داشته باشند. 4- بيشتر طراحيهاي مدرن سادگي و كنترل كلي بر طراحي را مدنظرداشتهاند كه نتيجه متقاعد كنندهاي را دربر نداشته است. حركت از عوامل مهم در ادراك محيط است. همان گونه كه راپاپورت در نقلقولهاي قبلي گفته است زماني توجه انسان به محيط جالب ميشود كه هنگام عبوراز آن چشم اندازهاي متوالي دريافت شود. همان طور كه روانشناسان گشتالت عنوان كردهاند اساس تحسين زيباييشناختي محيط، نظم است. اين نظم شامل مناظري از يك نقطه ديد و يا مناظر پويا ازنقاط ديد متوالي است. براي درك منظم محيط به حدودي از تداوم مناظر نياز استدرتجربه متوالي محيط تداوم مناظر از توالي صحنههاي متصل به دست ميآيد.
2-5-11-3-2- زيباييشناسي نمادين: محيط ساخته شده براي مردم معاني بالقوه نمادين زيادي دارد. تشخيص اينمعاني خودآگاه و يا ناخودآگاه در احساسات مردم نسبت به محيط ونسبت بهخودشان اثرگذار است. علاوه بر اين هويت يافتن با معاني نمادين محيط ساختهشده احساس تعلق مردم را به يك گروه اجتماعي يا يك مكان افزايش ميدهد. ونتوري و اسكات براون و ايزنور (1977) از نظر رابطه بين كاركردهايابزاري و نمادين دو گونه ساختمان را تشخيص دادهاند. اين دوگونه درماهيتپيكربندي بناها انعكاس يافتهاند. 1- مواردي كه نظام فضايي معماري، سازه و عملكردهاي آن با يك فرم كلينمادين پوشيده شده مثل ساختمان يك رستوران گذري كه به شكل اردك طرحي شدهباشد. 2- مواردي را كه نظامهاي فضا و سازه بطور مستقيم در خدمت عملكردهاهستند و تزيين مستقل در آنها بكار گرفته شده است كه آن را ميتوان اتاقك تزيينشده ناميد. بيشتر آثار معماري تجاري از زمره اتاقكهاي تزيين شدهاند. حجم،ميزان محصور بودن فضا، تناسبات فضايي همگي با معنا مرتبط هستند. استفاده ازفضا به خودي خود يك نماد مهم است. بعضي از مصالح در اثر تداوم استفاده درمحيطهايي با كاربري خاص (ادراي، تجاري و...) گونههاي خاصي از معماري راتداعي ميكنند. مصنوعي بودن يا طبيعي بودن مصالح براي مردم معاني متفاوتيدارد. كيو آيزومي (1969) معتقد است كه استفاده از پلاستيك بجاي چوب ومصالح ديگر به دليل تحميق نظام ادراكي مردم و يا به دليل ناسازگاري ميان ظاهرمصالح و احساسي كه از آن دريافت ميشود در مشاهدهگر ايجاد ترديد ميكند.
1-2-5-11-3-2- رويكرد يونگي نمادگرايي: ماهيت ضمير ناخودآگاه فردي و جمعي يونگ براي تبيين اين كه چرا بعضيفرمها براي ما معنيدار هستند به كار گرفته شده است. يونگ ادعا كرده است كهضمير ناخودآگاه جمعي پيوند مردم را با گذشته برقرار ميسازد. (Jung 1968)انسان شخصيت و آرزوهاي خود را از طريق انتخاب محيط زندگي بيان ميكند. همان گونه كه پيش از اين گفته شد، مردم اين عمل را با فرم خانههايي كه انتخابميكنند يا ميسازند انجام ميدهند. (Cooper 1979) وقتي مردم از منطقهاي به منطقه ديگر مهاجرت ميكنند نمادهاي هويتي خودرا به همراه ميبرند و نمادهايي را كه ممكن است در موقعيت جديد الگوهايكاركردي مناسبي نباشند را بكار ميگيرند.
2-2-5-11-3-2- نور در محيط: نور در محيط از نظر زيباييشناسي نمادين اهميت زيادي دارد. براي مثالروشن كردن هسته مركزي زير محله مثل حسينيه مفهوم زيبايي نمادين را مطرحميكند. انسان از زيباي سطوح با كنتراست كه در آنها نور خيره كننده وجود نداشتهباشد و چشمها امكان تطابق كافي داشته باشند لذت ميبرد (Heschng 1979) برايمثال وقتي فردي از ساير روشنيهاي متوالي يك مسير پياده در روزي دلپذير عبوركند چنين احساسي امكان بروز دارد. از شفافيت مكاني در خيلي از فضاها ميتوان براي جداكردن فضاها استفادهكرد البته اگر احتياج به خلوت ديداري نباشد.
3-2-5-11-3-2- رنگ رنگ به تمايز عناصر يك مكان يا تمايز مكانهاي مختلف كمك ميكند وهمچنين احساس وسعت يا تنگي و يا درك مفاهيم آسايش يا عدم راحتي كه در ايجادشادي يا افسردگي ياتهاجم مؤثرند، وابستگي زيادي به رنگ محيط دارد. آبي - دورتر - سرد - پر آسايش سبز - دورتر - سرد و خنثي - خيلي پر آسايش قرمز - نزديك - گرم - خيلي برانگيزاننده زرد - نزديك - خيلي گرم - برانگيزاننده نارنجي - خيلي نزديك - خيلي گرم - برانگيزاننده
6-11-3-2- مقياس انساني درست به سب آنكه طراحان و سازندگان مسكن نخواستند آن را جزئي از يكنظام اندام وار بزرگتر درنظر بگيرند حاصل كار بر تك خانههايي مستغني از زندگيشهري تبديل گرديد. فضاهاي باز تعريف نشده و بزرگي كه حاصل عملي ايده آزادگذاشتن زمين ميباشند، مقياس انساني را به شدت مورد تهديد قرار داده است. زيرا مقياس انسانيوقتي معنيدار ميباشد كه انسان از جلد اختراعات صنعتي بيرون بيايد و رو در روبا انسانهاي ديگر قرار بگيرد. عدم مألوفيت و آشنايي اين فضاها حساسيت آدمي رابه علت تحريكات يكنواخت توسط ابعاد بسيار بزرگ و عدم توجه به ابعاد كوچك بهنابودي كشانده است. باك ميستر فولر (Buck mister Fuller) وقتي گفته است كه اگر موجودي ازكره مريخ به مشاهده زمين فرود آيد. در نخستين ديدار از زمين ساكنين اين كره رانميبيند. مگر آنكه كاملاً نزديك سطح زمين قرار بگيرد. اما مدتها قبل از آنكه خودآدميان را ببينند، شاهراهها و خطوط راه آهن، تيرهاي عظيم انتقال برق، فرودگاهها،ساختمانها و تمام وسائط نقليه متحرك اطراف اين عوامل را مشاهده ميكند. ذهناين موجود مريخي ممكن است آشفته شودو به اشتباه بيافتد و عوامل متحرك را بهجاي ساكنين كره زمين ببيند. تنها وقتي آدمي در شرايط كاملاً طبيعي خود قرار بگيرد و چهره به چهرهمقابل انساني ديگر قرار بگيرد رابطه وي با محيط زندگياش و ديگر انسانها معلومميشود و مقياس انسانياش مشخص ميشود و تنها در آن وقت داد و گرفتي اصيلبين آدميان ميتواند بوجود آيد.
جهت کپی مطلب از ctrl+A استفاده نمایید نماید |